انقلاب ۵۷ چی بود!؟ چی شد!؟ قسمت ششم
دارودسته خميني در نجف دهه 40 انزوای فرهنگی خمینی و مطرود بودن ”نظریات ولایی“ اش تا ماهها پس از ورود به ایران انقلاب جالبتر از پیروان و مقلدین خمینی، خود خمینی است که او هم در همان سالها و حتی همان گاهی که (چه در سال 48 و چه در سال 50 یا 54) مشغول درس و بحث پیرامون حکومت اسلامی و باز کردن جعبة مارگیری ولایتفقیهش در حوزههای آخوندی نجف بود، اساساً از بیان محتوای آنچه که تابلویش را داشت بالا میبرد، هیچ چیز نمیگفت. هیچ چیز به استثنای یک نکته که هنگام تنه زدن به مجاهدین، پس از خیانت اپورتونیستها گفت! خمینی در یکی از جلسات درسش در نجف در مهرماه 56 ضمن گرفتن پاچه مجاهدین، از توحید آنها ”غلط “ گرفته بود که: ”حالا یک دستهیی پیدا شده که اصل تمام احکام اسلام را میگویند برای این است که یک عدالت اجتماعی پیدا بشود؛ طبقات از بین برود. اصلاً اسلام دیگر چیزی ندارد ، توحیدش هم عبارت از توحید در این است که ملتها همه بهطور عدالت و بهطور تساوی با هم زندگی بکنند؛ یعنی، زندگی حیوانی علیالسواء، یک علفی همه بخورند و علیالسواء با هم زندگی کنند و بههم کار نداشته باشند؛ همه از یک آخوری...