۱۳۹۶ بهمن ۶, جمعه

انقلاب ۵۷ چی بود!؟ چی شد!؟ قسمت چهارم

مجاهد کبیر رضا رضایی

سال 51 شاید یکی از درخشان‌ترین سالهای یکه‌تازی مجاهدین در نبرد با دیکتاتوری شاه بود. مجاهدین از زیر ضربه سنگین شهریور 50 کمر راست کرده بودند.

مجاهد کبیر رضا رضایی از چنگال ساواک گریخته بود و فرماندهی مجاهدین در خارج زندان را به دست گرفته بود.

نامه‌های افشاگرانه او در مورد ساواک شاه و شکنجه‌های قرون وسطایی‌ رژیم، عالم‌گیر شده بود و هنوز هم سر و کلة اپورتونیست‌های خائن، درون سازمان مجاهدین پیدا نشده بود.

طبیعی است که در آن شرایط، خمینی حالی‌اش باشد که چه بگوید و چه نگوید! چه رسد به این‌که شعار احمقانه ”پیش به سوی ولایت مطلقه فقیه! یا حتی حکومت اسلامی! “ سر دهد!

ضمن این‌که حتی در مورد تاریخ سخنرانیهای ولایت‌فقیه‌ وی در سال 48 هم باید کمی تأمل کرد، چون با توجه به این‌که وی در یکی از همان درسها یا سخنرانی‌هایش، به جشنهای 2500ساله شاه اشاره می‌کند، معلوم می‌شود تاریخ واقعی سخنرانیها، بعد از جشنها یعنی پس از شهریور50 و ظهور اجتماعی مجاهدین خلق بوده و ”آقا! “ به دروغ می‌گوید سال 1348 آن جفنگیات را بافته!


هر چیزی شناسنامه‌یی دارد
همان‌طورکه هیچ چیزی خلق الساعه به‌وجود نمی‌آید، انقلاب هم ”یک‌مرتبه! و به قول معروف دفعتا واحده! “ به وجود نمی‌آید. به همین سالهایی که داریم با خمینی و نظامش مبارزه می‌کنیم، نگاه کنید. سالهاست با خمینی و پاسداران و نیروی انتظامی و لباس شخصی‌هایش درگیریم. کلی شورش و اعتصاب و تظاهرات و بعد هم هرازگاهی یک شورش بزرگ اجتماعی مانند تظاهرات 30خرداد (سال 60) قیام شیراز (سال 71) قیام اراک (سال 71) قیام مشهد (سال 71) قیام قزوین (سال 73) قیام اسلام‌شهر (سال 74) قیام دانشجویی 18تیر (سال 78) و قیام معروف 88 را در نظر بگیرید. طبعاً در توالی این حرکتها بسیاری می‌آیند و بسیاری می‌روند اما اراده مردم به تغییر و دگرگونی استمرار می‌یابد. و این حرکتها، پایه‌های هرمی می‌شوند که آجر به آجر آن در گذر سالیان روی هم چیده می‌شوند تا سرانجام روزی با شکستن طلسم اختناق و هدایت جنبش توسط نیروی جنگنده انقلاب، در قیامی بسا بزرگتر از همه قیامهای پیشین، به موجودیت این نظام پایان دهد.

انقلاب 57 هم مانند همه انقلابهای دیگر، سابقه و پیشینه‌یی داشت و زیرساختی که البته از فردای کودتای 28مرداد سال 32 شروع شد، به قیام 15خرداد رسید و پس از سرکوبهای مکرر، سرانجام سر از انقلاب مسلحانه مجاهدین و چریکهای فدایی در سالهای دهه 40 به بعد در آورد. تنها اثر انگشت خمینی در سابقه انقلاب 57 را می‌توان در همان ضدیتش با 
اما همان تلگرافها و سخنرانیهای خمینی هم تماماً در کادر مورد قبول اعلیحضرت همایونی بود و حداقل برای خود شاه هم معنی ساختار شکنی و انقلاب نمی‌داد. به همین علت هم بود که شاه، خمینی را تحمل می‌کرد اما به مجاهدین و فداییها که می‌رسید یا می‌کشت یا به زندان می‌انداخت.

خمینی البته تنها پس از سهم‌خواهی قدرت از شاه و مشخصاً پس از درخواستش از اعلیحضرت برای در اختیار گرفتن وزارت‌ اوقاف و وزارت فرهنگ شاهنشاهی! حوصله مبارک! را سر برد و کارش به تبعید و اخراج از مملکت با یک هواپیمای باری کشید.

این، همه سابقه خمینی و سهم او در مبارزات منتهی به انقلاب 57 است (منهای آنچه که در نیمه دوم سال 57 اتفاق افتاد و جای بحث خود را دارد) وگرنه که تمامی اسناد و مدارک مربوط به انقلابی که منتهی به قیام ضدسلطنتی سال 57 شد آکنده از آثار مبارزات همان دو نیروی مسلح (مجاهدین و چریکها) و برخی احزاب و گروه‌های کوچکی است که حالت ”اقمار مبارزه مسلحانه “ در آن دوره را داشتند.


تنها سند حاکی از فعالیت سیاسی خمینی در آن روزگار، ضدیت وی با مبارزه مسلحانه بود و جنبه ”نفی“ داشت و نه جنبه ”اثباتی“. خمینی با فرصت‌طلبی ‌خاص خود و با خوی ضدانقلابی‌اش، جلوی قیام مسلحانه فدایی‌ها با وقاحت ضدانقلابی کم نظیری ایستاد و موضعگیری کرد و آن را توطئه استعمارسرخ نامید (استعمار سرخ همان ”برچسبی“ است که شاه برای مخالفان کمونیست خود و با سوء‌استفاده از خیانتهای تاریخی حزب توده به‌کار می‌برد و خمینی هم برای کوبیدن قهرمانان شهید سیاهکل، عیناً از همان ”برچسب “ استفاده کرد!) خمینی اما چون جلوی مجاهدین جرأت چنین زیاده‌رویهایی را نداشت، لذا با ”موش مردگی“ خاص خودش با مجاهدین تنظیم کرد! اصلاحات ارضی شاه و حق رأی زنان در 
سال 41 و کمی قبل و بعد از آن دید.

ادامه دارد



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر