انقلاب ايران سكه اي بود كه ربوده شد |
سكه اي بود كه ربوده شد
شادیها خیلی زود فراموش میشوند، اما حداقل بعضی از غمها را حداقل،
هیچوقت نمیشود فراموش کرد.
آدمها چیزهایی را که به دست میآورند، دیگر در ذهنشان نگه نمیدارند.
اما چیزهایی را که از دست میدهند یا هنوز به دست نیاوردند، پیوسته در ذهنشان نگاه
داشته و مرور میکنند.
انقلاب 57 هم همینطور است. انقلابی که داشتیم به دستش میآوردیم و یک دفعه از
دستمان افتاد و یکی دیگر برش داشت! یا درستتر گفته باشم، رهبری انقلاب را به سرقت
بردند.
شاید باورش مشکل باشد، شاید اولین چیزی که به ذهن شنونده میزند این باشد که: مگر
انقلاب یک سکه است که از دست یکی بیفتد و یکی دیگر آن را بدزدد یا به جیب بزند!؟
انقلاب که یک چیز خلق الساعه نیست که شب بخوابی و صبح بلند شی ببینی انقلاب شده و
یکی هم آن را به جیب زده و رفته!
آری، این حرف درباره انقلاب کاملاً درست است، اما درباره رهبری انقلاب و سرقت
رهبری انقلاب، کمی قابل تأمل است.
اما واقعیتهایی کمک میکنند تا با کمی حوصله، اثباتش ساده شود، سادهتر از آنی که
تصور کنید! شما الآن توی فضایی (آتمسفری) زندگی میکنید که به جز کلمات و
اصطلاحاتی مثل: ”ولایت فقیه“ ”نظام ولایی“ ”ولی امر مسلمین
جهان“ ”خبرگان“ ”حجاب “ ”حجاب برتر“ ”تقلید و مرجع تقلید “ ”حکومت روحانیان “
”تفکیک جنسیتی“ ”نظام دینسالار “ ”حکومت مجتهدان “ ”قاضی شرع “ ”حاکم شرع “
”قصاص“ ”ولایتمداری“ ”جاری کردن حدود “ ”امام جمعه“ ”دیه “ ”حد زدن“ ”چله نشینی“
”گعده “ ”محارب و محاربه“ ”کافر و منافق “ ”باغی و طاغی“ و... ” مفسد فی الارض “
”سنگسار “ ”شلاق زدن مردم در خیابان “ ”چشم درآوردن “ ”حلقآویز کردن وسط خیابان “
”دست و پا قطع کردن! “ و مانند اینها نمیشنوید.
تعبیرهایی که گوئیا مردم در سال 57 برای تحقق آنها انقلاب کردند، کشته دادند و در
یکی دو سه روز آخر هم برای رسیدن به همین ”چیزها “، اقدام به یک قیام مسلحانه در
تهران و تبریز و بسیاری شهرهای دیگر کردند! و خلاصه با رنج و مشقت و طی سالها
زندان و شکنجه و نبردهایی سخت، به مدینه فاضلهییا رسیدند آکنده از داغ و درفش و
خون و این مفاهیم و خزعبلات!
اینجا هم باز، اولین نکتهیی که به ذهن جوانان امروز میزند، این است که: راستی
آدمهای انقلاب 57 چه موجودات عجیبوغریبی بودهاند!؟ عجب سل یقه خفنی داشتهاند؟
و...
اسب تروآ
در جواب میشود گفت: شما تمام فیلمهای بهجا مانده از آن انقلاب و
تظاهراتهای آن را نگاه کنید (حتی همین فیلمهای سانسور شده و گزینش شدهیی که
سیمای آخوندی هرازگاهی نشون میدهد) حتی یکبار! محض نمونه حتی یک بار هم نمیتوانید
اصطلاح ”ولایت فقیه “ و دیگر کلمات برخاسته از ”فرهنگ ولایی“ را در آن پیدا کنید.
حالا یا ”ولایت مطلقه فقیه“ یا ”سلطنت فقیه“ یا هر چیزی که حتی شبیه به این باشد.
نه داخل خبرها، نه در مصاحبههای اپوزیسیون، یا حتی در کتابها و نوشتههای همین
آخوندها که تبلیغاتش را کرده باشند! چه رسد به اینکه بهعنوان یک شعار یا خواسته،
در تظاهرات و حرکتهای اعتراضی، کسی مطرحش کرده باشد. و چه حتی شخص خمینی که کتابی
هم به همین اسم (حکومت اسلامی) نوشته بود، یک کلمه! دریغ از یک کلمه که در باب
”اصل مترقی ولایتفقیه! “ در آن زمان از دهانش بیرون پریده باشد. بهطور خاص خمینی
در اون روزگار اصلاً از این کلمات و اصطلاحات استفاده نمیکرد و عمد هم داشت که
استفاده نکند تا دستش رو نشود و کسی به ”اسب تروآیش “ شک نکند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر