۱۳۹۶ بهمن ۷, شنبه

انقلاب ۵۷ چی بود!؟ چی شد!؟ قسمت ششم

دارودسته خميني در نجف دهه 40

انزوای فرهنگی خمینی
و مطرود بودن ”نظریات ولایی“‌ اش تا ماهها پس از ورود به ایران انقلاب
جالب‌تر از پیروان و مقلدین خمینی، خود خمینی است که او هم در همان سالها و حتی همان گاهی که (چه در سال 48 و چه در سال 50 یا 54) مشغول درس و بحث پیرامون حکومت اسلامی و باز کردن جعبة مارگیری ولایت‌فقیهش در حوزه‌های آخوندی نجف بود، اساساً از بیان محتوای آنچه که تابلویش را داشت بالا می‌برد، هیچ چیز نمی‌گفت. هیچ چیز به استثنای یک نکته که هنگام تنه زدن به مجاهدین، پس از خیانت اپورتونیستها گفت!

خمینی در یکی از جلسات درسش در نجف در مهرماه 56 ضمن گرفتن پاچه مجاهدین، از توحید آنها ”غلط “ گرفته بود که: ”حالا یک دسته‌یی پیدا شده که اصل تمام احکام اسلام را می‌گویند برای این است که یک عدالت اجتماعی پیدا بشود؛ طبقات از بین برود. اصلاً اسلام دیگر چیزی ندارد‌ ، توحیدش هم عبارت از توحید در این است که ملتها همه به‌طور عدالت و به‌طور تساوی با هم زندگی بکنند؛ یعنی، زندگی حیوانی علی‌السواء، یک علفی همه بخورند و علی‌السواء با هم زندگی کنند و به‌هم کار نداشته باشند؛ همه از یک آخوری بخورند…» خمینی در سخنرانی خودش همچنین گفته بود: «می‌گویند: اصلاً مطلبی نیست اسلام آمده است که آدم بسازد یعنی یک آدمی که طبقه نداشته باشد دیگر، همین را بسازد، یعنی حیوان بسازد. اسلام آمده است که انسان بسازد، اما انسان بی‌طبقه» (کتاب کوثر ج1 ص 287).
او البته با این حرفها داشت نفراتش را در برابر آموز‌هها و فرهنگ مجاهدین، آب بندی می‌کرد! اما حالت قیافة همین خمینی وقتی در بدو ورودش به تهران، در همان فرودگاه مهرآباد و در خیر‌مقدم رسمی، با عباراتی مورد استقبال قرار گرفت که خودش در حوزه نجف آن را حیوانی!؟ نامیده بود، باید خیلی جالب بوده باشد. دانشجوی هوادار خمینی که اتفاقاً دست‌چین شده کمیته آخوندی استقبال از خمینی بود، در خطابة کوتاهش با امید به بنای ”جامعه توحیدی! “ از خمینی استقبال کرد! (عجب افتضاحی؟!) چهره خمینی در آن لحظه باید خیلی دیدنی بوده باشد چرا که با همان کلمات و فرهنگی داشت مورد استقبال میلیونها ایرانی قرار می‌گرفت که درست پاییز سال قبل، حضرتش به خیال خود ”پنبة “ آن را زده بود و در ضدیت با مجاهدین خلق گفته بود: ”توحید“ و ”جامعه توحیدی“ یک مقوله حیوانی است!

آن دانشجو البته یکی از عناصر باند مؤتلفه و دیگر اضداد آن روزگار مجاهدین بود و متنش را قریب به احتمال باید همان مطهری و امثالهم برایش نوشته و به دستش داده بودند! اما جو انقلابی جامعه و گستردگی فرهنگی که مجاهدین ایجاد کرده بودند آن چنان بود که حتی هنگام ورود خمینی با چند میلیون استقبال کننده هم، هنوز جایی برای خزعبلات فرهنگ متعفن ولایی‌اش وجود نداشت. (اصل خیرمقدم آن دانشجو را می‌توانید در جلد 5 کتاب کوثر بخوانید).

باری، تصاویر واقعی انقلاب و شعارها و خواسته‌ها و مطالباتش را می‌توان از خلال همین واقعیتها به نیکی دریافت. گرچه که اطلاعات و داده‌های آن ”ابر اینترنتی“ کماکان به قوت خود باقیست.
به هر حال، هرچه در ”روزشمار“ آخرین سال منتهی به انقلاب 57 (مشخصا سال 57 و نه حتی سال 56!) جلوتر بیاییم (به آرشیو روزنامه‌های رسمی و غیررسمی و اپوزیسیون آن روزها نگاه کنیم یعنی وقتی که دیگر انقلابی بودن خرج چندانی نداشت) میدان دار شدن آخوندها بیشتر و بیشتر به چشم می‌خورد، تا بعد از 17شهریور 57 که همه چیز با سرعتی حیرت انگیز، شروع به تغییر می‌کند و شعارهای آخوندی و بعد هم اصطلاح ”جمهوری اسلامی“ سر و کله‌اش پیدا می‌شود اما با اینهمه، باز هم هیچ، هیچ، هیچ اثری از آثار مقوله‌یی به اسم ”ولایت فقیه و قصاص “ و این قبیل مزخرفات و متعلقات مرگبارش هرگز! هرگز! در پهنه سیاسی ایران دیده نمی‌شود تا برسیم به چند ماه پس از جلوس خمینی به کرسی قدرت و شعبده مجلس خبرگان و فاجعه قانون اساسی! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر