پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۲۲

چرا شب یلدا طولانی‌ترین شب سال نیست ؟

تصویر
  شب_یلدا طولانی‌ترین شب سال نیست، طولانی‌ترین شب سال، شبی بود  که مادر #کیان از همسایه ها واسه جنازه بچه‌اش یخ می‌خواست شب یلدا طولانی‌ترین شب سال نیست، طولانی‌ترین شب، شبهایی بودندکه پدرومادر زندانیان جلوی اوین می‌نشستند تا خبری از جگرگوشه‌هاشون برسه. شب یلدا طولانی‌ترین شب سال نیست، طولانی‌ترین شب سال، شبی بود که برادری جنازه برادرش را تا صبح با ماشین در شهر می‌گرداند تا جنازه‌اش توسط شکنجه‌گران خامنه‌ای کودک‌کش ربوده نشود. شب یلدا طولانی‌ترین شب سال نیست، طولانی‌ترین شب سال، شبی بود که دوست و یاری، بالای سر جنازه‌ رفیق‌ش   نشست تا صبح به او چشم دوخت و تنهایش نگذاشت. شب یلدا طولانی‌ترین شب سال نیست، طولانی‌ترین شب سال، شبی بود که محسن و مجیدرضا می‌دانستند که فردا اعدام می‌شوند با تمام آرزوهایی که در دل داشتند. شب یلدا طولانی‌ترین شب سال نیست، طولانی‌ترین شب سال، شبهایی است که پدرومادرهایی چشم براه هستند تا خبری از فرزند مفقود شدشان برسه، یا پدرومادرهایی که دلشان نمی‌خواد صبح بشه که خبر اعدام جگرگوشه‌شون بهشون برسه. این شبها طولانی‌ترین شب سال هستند،ام...

گفتی برو میام اما نیومدی...

تصویر
  مادر سیاوش محمودی پسرم، پسر ایرانه روایت مادر ‎ سیاوش_محمودی از روزی که پسرش شهید شد : سیاوش مامان می‌خوام از روزی بگم که از هم جدا شدیم. از آخرین روز. یادته چند ساعتی باهم بودیم؟ سر خیابون از مامان جدا شدی با دوستت نازی_آباد قرار گذاشتی . صدات کردم: سیاوش ... با حالت دویدن که داشتی می‌رفتی گفتی مامان برو من میام.اما نیومدی مامان . وقتی اومدم خونه یهو مثل همیشه مامان نگرانت شد. بهت زنگ زدم، گوشیت رو روی حالت پرواز گذاشته بودی . دل شوره‌ی بدی گرفتم . شامتو کنار گذاشتم. به ستایش گفتم میرم دنبال سیاوش . وقتی اومدم به سمت خیابون نازی آباد برم دیدم خیابون رو بستن . خیابون پر از دود و گاز اشک‌آور بود . به سختی خودم رو به سمت خیابون که به سمت نازی آباد بود، رسوندم . یاد صحنه‌های جنگ افتادم . آشفته . با دلی پر از استرس و نگرانی . یه طرف مردم یه طرف بسیجی‌های خود همون محل روبه‌ روی‌ بچه‌های خود محل ایستاده بودن . هرچی صدات کردم پیدات نکردم . یکی از دوستات گفت سیاوش اون‌‌ طرف خیابون هست. به سمت بسیجی‌ها که حیدر حیدرکنان به سمت مردم بودن . رفتم وسط خیابون ...

پسر_ بابا

تصویر
  پدر شهید قیام ابوالفضل آدینه زاده سر قبر پسرش پدر شهید قیام ابوالفضل آدینه زاده: پسر غیورم راحت و آسوده بخواب و با روح بزرگت برای ما انرژی و نیرو بفرست تا به آزادی و آرامش برسیم پسر بابا دیشب مامان خیلی بی تابی می‌کرد ضجه و ناله هایی که در طی سی و اندی سال زندگانی از او ندیده بودم با این حالات غریب بودم و بیگانه من و خواهرانت مات و مبهوت و اشک ریزان این حالات را نظاره میکردیم و خشم و نفرت ما از قاتلانت بیشتر و بیشتر می‌شد، چراکه درد کشیدن مادرت برای هیچ کدام از ما قابل تحمل نیست همانطور که تو طاقت ناراحتی هیچ کس را نداشتی مامان هرلحظه بر زبانش لعن و و نفرین بود میخواهی بدانی چه میگفت؟ ناله می‌کرد و با اشک به درگاه خدا میگفت من که سرافراز شدم اما خداوندا :قاتلان بچه ام روزی هزاران بار بمیرند و زنده شوند الهی مادران و پدرانشان با مرگِ ذلت بار بچه هایشان سرافکنده شوند من نیز از نفرین و خشم مستثنی نیستم من هرلحظه می‌گویم و اکنون هم فریاد میزنم : مرگ بر حکومت بچه کش، مرگ بر قاتلانت پسرم راهت ادامه دارد من و خواهرانت و تمام هم وطن‌انت راهت را ادامه می‌دهیم، اما شما پسر غیورم راحت و آسو...

ترانه جگرگوشه

تصویر
  ترانه  جگرگوشه جگرگوشه اسم جگرگوشه‌ شو هی تو کوچه‌ها داد می‌زنه مگه آدم می‌تونه، دل از جوونش بکنه میگه ای عزیزترینم تا نفس دارم تو سینم به‌خدا یه لحظه از پا نمی‌شینم...  

معنی کلمه دانته

تصویر
معنی کلمه دانته  - محسن شکاری هرشب که هوس کافه می‌کردم سری به هفت حوض می‌زدم (نزدیک محل کارم بود). هم فال بود و هم تماشا، به ویژه از وقتی با محسن آشنا شده بودم . عصر یکشنبه... مردادماه بود کتاب کمدی الهی دانته تو دستم بود که وارد کافی‌شاپ شدم هنوز بازار عصر راه نیفتاده بود و کافه تقریباً خلوت بود . طبق معمول میز دونفره کنار پنجره را انتخاب کردم. محسن با لبی خندان نزدیک شد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: "مثل همیشه قهوه قجربا یه پای سیب"؟ (نمی‌دونم چرا به اسپرسو می‌گفت قهوه قجر!!!) گفتم طبق معمول دستت درد نکنه، کتاب را روی میز گذاشته بودم و خیابون را نگاه می‌کردم که اسپرسو و پای سیب را روی میز گذاشت و گفت: امر دیگه؟ گفتم ممنون. محسن در حالی که کتاب را از روی میز برمی‌داشت گفت: "با اجازه" وشروع به رج زدن کتاب کرد . گفتم وقتی خوندی تموم شد اجازه بگیر و به سبک و سیاق خودش به شوخی گفتم برای تو همه چیز مجازه. پرسیدم مگه تو با کتاب هم رابطه داری؟ گفت "نه زیاد ولی بعضی وقتها تک می‌زنم." گفتم تک می‌زنی یا نوک می‌زنی؟ با لبخند گفت: "هر کدومش که باب م...