زهرا مریخی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران
سخنرانی زهرا مریخی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق در پنجاه و هشتمین سال تأسیس سازمان
هممیهنان عزیز
اعضا و هواداران سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران
در آغاز پنجاهوهشتمین سال
بنیانگذاری سازمان مجاهدین، با تعظیم و ادای احترام به آغازگران راه انقلاب راستین
مردم ایران، بنیانگذاران کبیر، حنیفنژاد و محسن و بدیعزادگان و با درودهای بیپایان
به مشعلدار و تکاملبخش راه درخشان آنها ـ راهبر دلها و آرمانمان؛ مسعود رجوی.
از جانب مجاهدین و پشتیبانان آنها
در داخل و خارج کشور، در حضور خواهر مریم عزیز پیمان و سوگندمان را برای ادامه
نبرد پرشکوه آنها تا قله پیروزی تجدید میکنیم.
روز ۱۵شهریور که این نهال پاک، در خاک رنجهای ایران کاشته شد، از روزهای
خجستهٴ سرگذشت و سرنوشت ایران است.
این روز، اگر آفتاباش سر نمیزد و
اگر نور ظلمتشکنش نمیتابید، میهن ما در زیر سلطهٔ شاه و شیخ جز استبداد و تاریکی
چه تقدیری داشت؟
حنیف کبیر، رو در روی شاه اسلام
پناه! و آخوندهای مرتجع از جمله خمینی که در انزوا و سکوت در کنار گود نشسته بود،
دگم زمانه را که یک طلسم ایدئولوژیک بود، شکست.
حرفش این بود که بهلحاظ اجتماعی و
سیاسی مرزبندی اصلی و نخستین مرز، میان با خدا و بیخدا نیست، بلکه میان
استثمارکننده و استثمار شده ترسیم میشود.
این منشاء برچسب مارکسیست اسلامی از
سوی شاه و ساواک او و نقطه عزیمت برچسبهای بعدی منافق و التقاطی از طرف شیخ بود.
بدینگونه از همان روز نخستین،
جایگاه تاریخی و آرمانی مجاهدین رو در روی ارتجاع مذهبی قرار گرفت و از همان روز
اول طینت مبارزه ما در نفی شاه و شیخ سرشته شد.
قرن گذشته، که دورهٴ سلطه ۴مستبد خونریز است، در عینحال دورهٴ تولد و تکامل یک جنبش ریشهدار و رویان و آیندهدار است.
سازمانی که با کتاب قطور شهیدانش و
مجاهدت بیوقفه و تمام وقت و تمامعیار جنگاورانش سرنوشت ایران را از دایرهٴ بستهٴ شاه و شیخ و استعمار خارج کرده و نیروی
ارادهٴ مردم ایران را نقشآفرین کرده است. آنهم در نبردی طولانی به مدت ۵۷سال.
نزدیک به ۶دهه از سدهٴ اخیر را نبرد و فداکاری مجاهدین تشکیل
میدهد و حامل تجربههای عظیم مبارزه برای آزادی است. در این ۶دهه مجاهدین از بسیاری ضربهها و آزمایشها سرفرازانه عبور کردهاند؛
از ضربه ساواک برای انهدام سازمان و تیرباران بنیانگذاران به دستور شاه، از جنگ
داخلی در رویارویی با خمینی، از اعدامهای دهه۶۰ و قتلعام ۶۷، از مهیبترین بمبارانها در جنگ کویت و در جنگ اشغال عراق، از خلعسلاح
و محاصره مرگ و زندگی با ۱۴سال بازداشت خانگی در اشرف و لیبرتی.
در روزگاری که ۱۲دولت برای از میان برداشتن مجاهدین بسیج شده بودند. دولت فرانسه در
روز ۱۷ژوئن به یک لشکرکشی علیه خانهها و مقرهای مجاهدین مبادرت کرد که
از ۳۰سال قبل از آن در فرانسه سابقه نداشت. ۱۶سرویس فرانسوی با ۱۳۸۰مأمور پلیس همراه با انبوه مأموران
اطلاعات ۱۸۵نفر از ما را دستگیر کردند.
نخستین نفری که دستگیر شد و آخرین
نفری که پس از آن اعتصاب جانکاه و مشعلهای جاودان و فروزانش، او را آزاد کردند
خواهر مریم بود.
چند هفته قبل از لشکرکشی، مزدوران
اطلاعات تحت عنوان اعضای سابق مجاهدین با شیطانسازیهای غلیظ زمینه ساختند و راه
لشکرکشی را بهلحاظ سیاسی هموار کردند.
در اشرف نخستین در عراق، این زمینهسازی
با سیرک مزدوران و مأموران اطلاعات و نیروی قدس در پوشش خانواده مجاهدین انجام شد
با ۳۲۵ بلندگو در شبانه روز به مدت ۶۷۷روز و هفت حمام خون در اشرف و لیبرتی از سال۸۸ تا ۹۵، سال هجرت بزرگ به آلبانی، آن هم فقط با ۲۰کیلو بار از ۶۵۰میلیون دلار حاصل کار ۱۵هزار نفر طی ۳۰سال در اشرف و بخشی هم در لیبرتی، که توسط مالکی و قاسم سلیمانی و
هادی عامری و ۹ بدر و حشدالشعبی به سرقت رفت.
در مهر۹۴ جاناتان واینر مشاور ارشد وزیر خارجه آمریکا در مورد انتقال همهٔ
ساکنان اشرف و لیبرتی که خواست ما بود، در یک نامه رسمی به رئیسجمهور برگزیده
مقاومت اعلام بنبست کرد و نوشت: در میان ۷۵کشوری که طی ۲سال با آنها در این باره بحث و گفتگو شده فقط یک کشور یعنی آلبانی
بعد از صحبتها و اقدامات و کارها و تعهداتی که انجام شده، موافقت کرده که ۴۸۰نفر را در سال جاری بپذیرد و احتمالاً همین میزان و شاید بیشتر در
سالهای بعد، تا زمانی که لیبرتی تخلیه شود.
به این ترتیب ما باید ۵-۶ سال منتظر میماندیم. اما خون جوشان و خروشان و صف شهیدان مجاهد
نقشهمسیر را عوض کرد.
حملهٔ موشکی خامنهای و قاسم سلیمانی
در ۷آبان۹۴، ۲۴شهید و ۸۰مجروح و صدها مصدوم بر جا گذاشت. فقط ۳۲نفر از آنها یک یا دو پرده گوششان پاره شده بود. خواهر مجاهد نیره
ربیعی و برادر مجاهد حسین ابریشمچی در شمار این شهیدان بودند. درود بر شهدای ۷آبان و درود بر همهٔ شهدا.
چنین بود که مجاهدین توانستند تا
شهریور ۹۵ بهطور دستجمعی و سازمانیافته منتقل شوند.
در حالیکه رژیم همانطور که
سرکردگانش در همان موقع اعلام کردند ۸۳۰پرونده جنایی ترتیب داد و برای اینترپل فرستاده بود و خواهان
استرداد آنها بود تا بهقول خودش آنها را در تهران به سزای اعمالشان برساند یعنی
اعدام کند.
ولی مجاهدین آنچنانکه همه دیدهایم
میخروشیدند که: اشرف شبه اوین، فتح مبین، فقط همین.
و بهقول برادر مسعود در زمان
محاصره هم میگفتند مثل مردم تبریز در انقلاب مشروطه «علف بیابان و ریشه گیاهان و
برگ درختان» کافیست. زانو زدن در برابر رژیم ارزانی مزدوران باد!
بله، کوهها جنبیدند اما طبق همان
رهنمود حضرت علی مجاهدین در مواضع سیاسی و ایدئولوژیک خود از جایشان تکان نخوردند.
آنان که به توصیف قرآن: بر آنچه که عهد کرده بودند و سوگند خورده بودند صدق
ورزیدند: صَدَقُوا مَا عاهَدُوا اللَّه عَلَیْهِ
برخی به عهد خود وفا کردند و برخی
در انتظارند:
فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ
وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ
اما در هر زمان و سالیان سال بر
سوگند و پیمان خود ایستادند و تبدیل و بدل نشدند: وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا
این معنی مجاهد ”سر موضع“ است. بله ارزش و مفهوم مجاهد سر موضع
اینچنین ساخته شد همان که بیش از همه و قبل از همه خمینی را به خشم میآورد.
اخیراً هم سیمای آزادی آن سخنان
برادر مسعود را در اشرف پخش کرد که گفت زیر پای سگ چو خوک افتادن کار مجاهدین نیست
ولو اینکه همهٔ آنها سربدار شوند...
حالا بپردازیم به چکیده و محصول
تجربهٔ مجاهدین و کارزارها و نبردهای بیانقطاعشان.
این نبردها، پاسخهای ضروری، عینی و
راهگشا بهپرسشهای حیاتیِ مربوط به سرنوشت و آزادی مردم ایران هست.
- اول از همه سرنگونی و استمرار
مبارزه برای محقق کردن آن به هر قیمت.
- سپس مسأله خطیر رهبری است.
- و اینکه مثل یک سده گذشتهٔ بعد از
مشروطه، چطور میتوان از اینکه انقلاب و آزادی به وسیله قزاقان بر باد برود یا
توسط آخوندها ملاخور بشود، ممانعت کرد؟
- چطور میتوان حاصل مرارتهای طولانی
انقلابها و جنبشهای در خون فرو رفته را که در نقطه رهبریشان متکاثف شده از
تاراج و کشتار و انهدام حفاظت کرد؟
- دور تسلسل نابودی جنبشهای انقلابی
و دمکراتیک چگونه و در کجا میشکند؟
- چه باید کرد که جنبش انقلابی از
اپورتونیسم و خیانت و فرصتطلبی در امان بماند؟
- چطور میتوان اجتناب کرد از بلایی
که بر سر جنبش جنگل آوردند، یا ضربه کمرشکنی که در دهه۵۰ بر پیکر مجاهدین وارد آمد، یا ضربات مشابه بر پیکر جنبش چریکهای
فدایی که از سیاهکل آغاز شد.
- انقلاب مشروطه زیر تهاجم قوای
استعماری و سلطهٔ سرکوبگرانه رضاخانی مسخ و نابود شد، جنبشهای پس از آن سر بریده
شدند، نهضت ملی با کودتای استعماری قلع و قمع شد، انقلاب بهمن در گرداب خون شهیدان
و قتلعامشدگان دهه۶۰ فرو رفت.
و حالا سؤال این است که معادلهٔ بقا
و استمرار حیات جنبش انقلابی چه پاسخی دارد؟ و پرسش بزرگ این که، چه راهی برای
پیروزی مردم ایران وجود دارد؟
چه عاملی مجاهدین را قادر به جمعبندی
صحیح انقلاب بهمن و سایر انقلابها و جنبشهای ایران در سدهٴ گذشته و پیروی از نتایج آنها کرده است؟
و راستی چه عاملی مجاهدین را از این
توانایی برخوردار ساخته که به یک آرمان ضدبهرهکشانه وفادار بمانند؟ که یکی از
بارزترین علائم آن شورای مرکزی متشکل از زنان انقلابی و ذیصلاح مجاهد خلق است؟
پاسخ این سؤالها را مجاهدین اول از
همه در انقلاب ایدئولوژیک درونی خودشان جستجو و پیدا کردهاند.
یک دگرگونی عمیق که از سه دهه پیش
با هدایت و پیشتازی مریم رهایی تار و پود عقیدتی و تشکیلاتی سازمان ما را درنوردید
و بغرنجترین موانع و خطرات و حائلهای ایدئولوژیکی در مبارزه برای سرنگونی رژیم
را از صفوف مجاهدین کنار زد. والا مجاهدین به نسبت زمان شاه صد بار بیشتر در معرض
شقه شدن و متلاشی شدن و از بین رفتن بودند.
امکانات و توطئهها و ترفندهای رژیم
برای نیست و نابود کردن مجاهدین هم صدبار بیشتر بود و شرایط هم کیفاً و کیفاً
بغرنجتر بود.
اما مقاومت ایران علیالخصوص
مجاهدین با رهبری پاکبازشان از پسِ آن تابحال برآمدهاند.
بهتازگی هم برادر مسعود گفت:
«راستی اگر مریم و انقلابش نبود چیزی از مجاهدین در دایره مقاومت باقی نمیماند».
انقلاب ایدئولوژیک در صفوف مجاهدین
باطل السحر ایدئولوژی جنسیت و فردیت فروبرنده بهمعنی اول من و کرسیخواهی و جاهطلبی
و زنجیرهای اپورتونیستی ناشی از این آفتهاست. تسلیم به ایدئولوژی جنسیت مجاهد و
مبارز را از پا درمیآورد و خانهنشین میکند. این اجر عظیم و تفاوت عظیم بین
مجاهدین و نشستگان است:
«فضلالله المجاهدین علی القاعدین
اجرا عظیما»
همزاد آن، فردیت فروبرنده است که
وقتی در مناسبات جمعی و در چارچوب تشکیلات و مبارزه و جنبشهای انقلابی بارز میشود،
کارکرد آن کرسیخواهی و جاهطلبی و ایدئولوژی فردیت و ”اول من“ است.
آن وقت انواع آفتها و انحرافات و
گرایشها و خصایص اپورتونیستی سر بر میآورد. اگر به ایدئولوژی جنسیت و فردیت
تسلیم میشدیم یا با آن سازش میکردیم، معلوم است که سازمان ما و جنبش ما هم در
امان نمیماند.
مخصوصاً از بلای رایج زمانه یعنی
«نهجنگ» و بیعملی و دست روی دست گذاشتن و در انتظار موهومات روزگار را سپری کردن...
اما مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک
آموختند که باید انقلاب کردن را از خودشان شروع کنند و در مبارزه بیامان و مستمر
با ایدئولوژی جنسیت و فردیت فروبرنده بها بپردازند تا بهقول قرآن صف پولادین و
بنیان مرصوص شوند طوری که دشمن نتواند آن را بشکافد.
این مبارزهیی است که صفوف ما را
پاکیزه، همبسته و سرشار از انرژی و قدرت میکند و راه بسا شکوفاییها و خلاقیتهای
مبارزاتی را میگشاید. نقطهٔ عزیمت البته پرداختن است و نه دریافت کردن.
پرداخت بینام و نشان و بیچشمداشت
و نه اسم در کردن و بالا بستن و زالووار از خون دیگران مکیدن و پر کردن جیب و فربهشدن
و در رفاه و آسایش زیستن. آن هم با ادعای اپوزیسیون و مجاهدت یا مبارزه کردن از
نوع بیهزینهٔ آن!
نتیجه اینکه، انقلاب درونی مجاهدین
بهگواهی تاریخچه پربارش هم بهمعادله بقای جنبش پیشتاز و جایگزین دمکراتیک پاسخ
داده است و هم به راز شکافتن سختیها و پیش رفتن در دل بغرنجیها دست یافته است.
والا مجاهدین چگونه میتوانستند
پایداری پرشکوه ۱۴ساله را در اشرف و لیبرتی با وجود چنان شرایط سهمگین و محاصره مرگبار
دوام و طاقت بیاورند؟
چگونه میتوانستند از این همه کشتار
و قتلعام و شیطانسازی و سرکوب عبور کنند و باز هم موقعیت خود را بهمثابه هماورد
اصلی رژیم به اثبات برسانند؟
چگونه میتوانستند زیر سلطهٔ یک
اختناق ضدبشری به استراتژی کانونهای شورشی جامهٔ عمل بپوشانند و شبکههای مقاومت
در استانهای مختلف را راه بیندازند؟ بله هر چه بود راه و رسم انقلاب مریم رهایی
بود. با مریم رهایی میتوان و باید.
هموطنان!
بقایای دیکتاتوری شاه اینطور القا
میکنند که انقلاب ضدسلطنتی از اصل اشتباه بود. شعار واقعی آنها «مرگ بر اصل انقلاب
و انقلابیگری» است! از تکامل و ضرورت و حتمیت انقلابات بویی نبردهاند.
آرزوی تسلیم شدگان هم خشکیدن هر
گونه انقلاب و مقاومت از سرچشمهٔ آن است. در ایدئولوژی تسلیم، «تغییر و حرکت»
موضوعیت ندارد. باید به سکون و سکوت و رکود تن داد.
خلیفهٴ ارتجاع و ریزهخوارانش اما ادعا میکنند که انقلاب و سرنگونی دیگر
تکرار نخواهد شد. خامنهای گفت که بت-خدای او همان بت-خدای سرکوبگر و زنستیز
خمینی و اعدامهای سال۶۰ است. خدای مجاهدین اما، همان خدای ابراهیم بت شکن است. همان خدای
موسی در سرنگونی و غرق کردن فرعون است. همان خدای محمد است در شکستن بتها و
پاکسازی کعبه از لوث وجود آنها.
کعبه آمال مجاهدین ایران دمکراتیک،
دمکراسی، آزادی با مریم رجوی است.
بله مجاهدین با انقلاب مریم جبرها و
بتهای زمانه را درهم میشکنند.
این تمام دارایی فرد و جمع ماست.
همان عنصر جبرشکنی که ما را از انواع جبرها و نتوانستنها رها کرده و متمایز کنندهٴ انسان مسئول و غیرمسئول است. این چشمهیی است از تاریخ حقیقی انسان.
دنیایی است که انسان در آن فاتح شده، بیگانگیها را مغلوب خود کرده و تواناییهای بیکران
خود را بارز میکند.
حکایت ماندگار سرنوشت تابناک انسان
است که جامعه بیطبقه توحیدی عاری از ستم و استثمار را بنا میکند.
همان نور راهگشا و هدایتگری است که
سرانجام بر ظلمتکدهٴ ایران اسیر خواهد تابید. من در این
تردیدی ندارم.
هموطنان!
خواهران و برادران!
نقطه عزیمت انقلاب درونی ما از آغاز
سرنگونی رژیم آخوندی بوده و هست. و در هر روز و هر دقیقه همین هدف را پیشروی خود
دارد.
بنیانگذار مجاهدین درباره انسانی که
در پس ظاهر ساکت جامعه یک انقلاب در حال تکوین را میبیند، گفته است:
او «در زیر این سطح آرام و ظاهر بیتفاوت،
اقیانوسی ژرف و متلاطم خواهد دید». سپس «رسالت تاریخی خویش را بازیافته و پس از طی
مراحل لازمه، قاطعانه به میدان عمل پا میگذارد.
او نه تنها شکست و اسارت را سرنوشت
محتوم خلق نمیداند بلکه با استخدام قوانین آفرینش و کسب صلاحیت لازم، پیروزی بر
باطل را قطعی خواهد دید».
بله، این ژرفبینی، این در پس ظاهر
آرام جامعه، یک انقلاب را دیدن، این بر دوش گرفتنِ رسالتهای تاریخی و قاطعانه بهمیدان
عمل پا گذاشتن و این ایمان قطعی به پیروزی، همان آفرینشی است که انقلاب درونی ما
پیوسته دستاندرکار آن است. این نقشهمسیر مقاومتی است که بیش از ۴۰سال از نبردی به نبرد سهمگین دیگری پا گذاشته که میتوانسته هر
جنبشی را در اولین گام نابود کند.
بله این نظریهٔ پیروزی انقلابهای
ناکام صد ساله است.
آخوندهای خونریز و زنستیز که دمی
از نقشهکشی برای نابود کردن مجاهدین غافل نبودهاند، قبل از همه و بیش از همه، بهطور
رو دررو، در صحنهها و پهنههای گوناگون، با عملکرد این نظریه و این انقلاب در
مجاهدین آشنا هستند چرا که به عینه میبینند و میدانند که این انقلاب عامل بقا و
جنگاوری و پیشروی و پیروزی ماست.
در نتیجه بیشترین لجنپراکنی و
شیطانسازی را علیه این راه و رسم و ارزشها و دستآوردهایش بهعمل میآورند. آنها
درون مایهٔ خود را که زشتی و پلیدیِ تمامِ تاریخ ارتجاع و بهرهکشی است در خود
فشرده کرده، و بهسوی زن ایرانی بهطور عام و به زن و مرد مجاهد خلق بهطور خاص
روانه میکنند. اما اثر ندارد و کید و مکر آنها به خودشان برمیگردد.
بله آنچه ماندگار است، رزم بیامان
و شورش بر تقدیری است که ارتجاع و استعمار مینویسند.
دادستان کودتای نافرجام ۱۷ژوئن در کیفرخواست خود در مورد خواهر مریم نوشته بود، جرمش این است
که «تعادل ژئوپلیتیک بینالمللی را درهم میریزد و نظم عمومی را مختل
میکند».
بله، او او برای من و همهٔ مجاهدین
شورش مجسم بر ظلمت و تقدیر کور است.
در لحظات سخت و نفسگیر دوراهیها،
قدرت انتخاب و عزم تهاجم و مسئولیتپذیری و سختکوشی را از او فرا گرفتیم. و از او
فرا میگیریم.
من پس از تجربهٔ این سالیان تازه
درک کردم که چرا ۳۳سال پیش برادر مسعود این آیه را در مورد خواهر مریم خواند:
فَتَبَارَکَ اللَّه أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ
با مریم همپیمان... حاضر حاضر تا
پایان...
برادران و خواهران!
و حالا در بارهٴ خودم باید تأکید کنم که هر چند کم و کاستیهایم زیاد بوده و
فراگرفتنهایم محدود؛ اما تلاش کردهام هرگز نگاهم را از منش مجاهدی و عزم خواهر
مریم برنگیرم. همان راه و رسمی که پرداختگری بیوقفه در آن موج میزند.
پس، متعهدم به امضای همگی ما، امضای
خون و نفس، امضای بر سر موضع مجاهدی ماندن و جنگیدن.
با صدای بلند میگویم: عهد من و ما،
عهد مریم است. همان عهدی که در کهکشان تجدید شد و همه ما را از عمق وجود و با تمام
تار و پود تکان داد.
آن روز کهکشان که هموطنانمان در
برلین تظاهرات داشتند. مردم ما پیام خواهر مریم را شنیدند.
پیام این بود: «عهد من با مردم
ایران و تعهد من به مسعود، سرنگونی است تا آخرین نفس و تا آخرین قطرهٴ خون. به ولیفقیه ارتجاع میگویم اگر فکر میکند با این توطئهها میتواند
ما را متوقف کند، سخت در اشتباه است. ما شعلهٔ نبرد را بالا و بالاتر میبریم».
آری آری مجاهد خلق در این زمان کسی
است که شعلهٔ نبرد را بالا و بالاتر میبرد.
و امروز مجاهدین برای فروزان کردن
شعلههای نبرد حاضر و آمادهاند.
پیروز باشید.
درود درود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر