کولبر کوچولو
سلام من مانی هستم، مانی هاشمی
چهارده سالمه و سال گذشته با معدل ۱۸.۹۳ سال تحصیلی را به پایان بردم.
راستی میدونید من اسمم را دوست دارم مانی نقاشی بود که نوشتههایش را نیز نقاشی می کرد و جان میبخشید.
ولی من که نامی از او بردهام، واسه درس خواندن هم پول نداشتم.
داستان از اینجا شروع شد وقتی کرونا مهمان ناخوانده همهگیر شد، گفته شد که مدارس غیرحضوری میشود و از طریق برنامه شاد میتوانیم
به تحصیل ادامه بدهیم.
فکر خوبی بود هم برای سلامتی ما
دانشآموزان و هم واسه معلمان فداکار ما.
اما ...
اما... ما که پول واسه خرید تلفن
یا تبلت نداشتیم که پس من و آبجیام چطور میخواستیم تحصیل کنیم.
ترک تحصیل کنیم؟ نه هرگز من حاضرم
هرکاری بکنم ولی تحصیلمو ادامه بدم.
آخرش فکری به ذهنم رسید و مامانم هم
از روز ناچاری و بی پولی قبول کرد.
آنهم کولبری بود. شاید باور نکنید
ولی من کوچکترین کولبر محسوب میشم.
خلاصه با انگیزه بالایی که واسه تحصیل داشتم جسم کوچکم پذیرای بارهای سنگین زندگی شد.
آخه من عهد کرده بودم، مرده زنده بایستی موبایل واسه ادامه تحصیل تهیه کنم.
آخرین باری که برداشتم۱۰۰کیلو بود. یعنی ۴بسته ۲۵کیلویی روی دوشم بود. واسم سنگین بود ولی سنگینی مسوولیتی که روی دوشم بود، سنگینتر مینمود و من بایستی هر طوری شده موبایل واسه مدرسه آبجی و خودم تهیه می کردم.
تا اینکه روزی که نباید میرسید، رسید.
من با بار سنگین که
بالا کشیده بودم نیروهای انتظامی محاصرهام کردند و من ترسیدم و خواستم خودم را
بدزدم و در برم که از دره سقوط کردم.
داستان بعد از این سقوط هم داستانی
است.
مادرم واسه آسیبی که از ناحیه
چشم دیده بودم آهی در بساط نداشت و گفت من پولی ندارم که برای عمل چشم مانی
بپردازم.
از همین جا بود که از مردم کمک
خواستیم و کمک کردند تا چشمم عمل شد.
ولی یک سوال برایم باقی است؟؟؟!!!
کودکان و نوجوانان و جوانان ایرانی بایستی
برای تحصیل هم جان بدهند؟
آیا مادر من بایستی کولبری کند که
خرج زندگیما را دربیاورد؟
البته وقتی بابا نان داد کتاب درسی
ما بشه بابا واسه یک لقمه نان جان داد.
دارا هم که من باشم بایستی واسه تحصیلم
چشم و شاید هم جان خودم را بدهم.
دردمونو به کی بگیم؟
آیا فریادرسی هست ما را؟؟؟
هرکس که داستان زندگی مرا میخواند به این سوال من جواب بدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر