![]() |
خاطرات کودک ۴ساله ای که زندگی خود را در یک سلول آغاز کرد |
خاطرات
کودک ۴ساله ای که زندگی خود را در یک سلول أغاز کرد.
بهادر: من
در سال ۶۲ در زندان اوین به دنیا آمدم. پدرومادرم هوادار مجاهدین بودند که در سال
۶۱ توسط رژیم دستگیر شدند. به همین خاطر
من در زندان اوین به دنیا آمدم و تا سن ۴سالگی در زندان اوین بزرگ شدم.
اینها
خاطرات کودک ۴ساله ای است که زندگی خود را در یک سلول أغاز کرد.
وی طی
۴سالی که در زندان بود هیچ راهی برای دیدن پدرش نداشت. ملاقاتهای خانوادگی داخل
زندان ممنوع بود. سپس او را از زندان بیرون آوردند و در کنار مادربزرگ پدربزرگ خود زندگی کرد.
بهادر: یادم
میاد با مادربزرگم یکبار که رفته بودیم ملاقات پدرم. چون من پدرم را هیچوقت ندیده
بودم ولی مادربزرگم بهم گفت که امروز میخواهیم برویم ملاقات پدرت و من خیلی خوشحال
شدم. توی زندان تو قسمت ملاقات یک راهروی طولانی بود که آخر آن راهرو یک دری قرار
داشت.من همراه مادربزرگم اول راهرو ایستاده بودم که به در انتهای راهرو اشاره کرد
و به من گفت که اون پدرته.
من از شوق
اینکه هیچوقت ندیده بودمش شروع به دویدن کردم به سمت انتهای راهرو. به محض اینکه
رسیدم جلوی در، پاسداری پدرم را کنار زد و محکم در را بست که من خوردم به در و
افتادم به زمین که این در واقع اولین و آخرین دیدار من با پدرم بود.
پدر بهادر
در قتل عام سال ۶۷ اعدام شد. او دیگر پدرش را ندید.
امروز
بهادر یکی از اعضای مجاهدین است و برای چیزی می جنگند که دیگر هیچوقت اتفاق نیفتد.
قسمتی از گزارش تاپ چانل آلبانی از اشرف۳
قسمتی از گزارش تاپ چانل آلبانی از اشرف۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر