لاجوردی، جلاد اوین |
… در بند ۲۰۹ زندان اوین یک لیوان پلاستیکی قرمزرنگ دیده میشد که این جمله رویش کنده شده بود:
«هر شلاقی که به پای انقلابیون فرود میآید، به منزله کلنگیست که گور استبداد را بیشتر حفر میکند».
جملهی بالا منسوب به مجاهد دلیر، محمدرضا سعادتی، بود که در تابستان سال ۶۰ به شکل مظلومانهیی تیرباران شد. اکنون خاطراتی از یک جلاد را در همین رابطه میبینیم:
«هر شلاقی که به پای انقلابیون فرود میآید، به منزله کلنگیست که گور استبداد را بیشتر حفر میکند».
جملهی بالا منسوب به مجاهد دلیر، محمدرضا سعادتی، بود که در تابستان سال ۶۰ به شکل مظلومانهیی تیرباران شد. اکنون خاطراتی از یک جلاد را در همین رابطه میبینیم:
جلاد اوین- خاطره یک دژخیم
«… وقتی میخواستند سعادتی را اعدام کنند رجایی زنگ زد به لاجوردی. من کنار لاجوردی نشسته بودم و بهزاد نبوی هم کنار رجایی. رجایی گفت که یک کسی بغل دست من نشسته و… میخواهد یک دقیقه بیاید آنجا صحبت کند… بهزاد نبوی میخواست بیاید و او را [سعادتی را] ببیند. آقای لاجوردی هم به من اشاره کرد کار را تمام کنید. لاجوردی رجایی را به حرف گرفت که چرا گرانی زیاد است و چرا نان کم است… که خبر دادند کار تمام شد و در همین موقع دوباره رجایی گفت که بغلدستی من میخواهد با مهمان شما صحبت کند. لاجوردی قبول کرد. بهزاد گوشی را گرفت و گفت شما یک مهمان دارید. لاجوردی گفت: کیه؟ بهزاد گفت: سعادتی. لاجوردی پاسخ داد: رفت. بهزاد با نگرانی گفت: نه، لاجوردی گفت: به خدا رفت…». (رازهای دهه ۶۰- خبرگزاری حکومتی تسنیم- ۱۲تیر ۹۶)
آنچه که از نظر گذشت، قسمتی از رازهای پاسدار «احمد قدیریان» بود. دژخیمی که در آن زمان معاون اجرایی دادستان کل انقلاب، یعنی معاون آخوند قدوسی معدوم، بود و در زندان اوین دوشادوش لاجوردی جلاد به سلاخی و قتلعام مجاهدین اشتغال داشت.
همانطور که دیده میشود، وقتی لاجوردی حدس میزند که نکند بهزاد نبوی باعث شود که سعادتی اعدام نشود، در حالی که داشت از پشت تلفن با رجایی صحبت میکرد، به دژخیم قدیریان دستور میدهد که همین الآن برو و کار را تمام کن. قدیریان هم در عرض دو سه دقیقه میرود و پس از کشتن آن مجاهد والامقام در حالی که لاجوردی داشت رجایی را با موضوعاتی مثل گرانی دست بهسر میکرد، برمیگردد و میگوید کلکش کنده شد.
آنچه که از نظر گذشت، قسمتی از رازهای پاسدار «احمد قدیریان» بود. دژخیمی که در آن زمان معاون اجرایی دادستان کل انقلاب، یعنی معاون آخوند قدوسی معدوم، بود و در زندان اوین دوشادوش لاجوردی جلاد به سلاخی و قتلعام مجاهدین اشتغال داشت.
همانطور که دیده میشود، وقتی لاجوردی حدس میزند که نکند بهزاد نبوی باعث شود که سعادتی اعدام نشود، در حالی که داشت از پشت تلفن با رجایی صحبت میکرد، به دژخیم قدیریان دستور میدهد که همین الآن برو و کار را تمام کن. قدیریان هم در عرض دو سه دقیقه میرود و پس از کشتن آن مجاهد والامقام در حالی که لاجوردی داشت رجایی را با موضوعاتی مثل گرانی دست بهسر میکرد، برمیگردد و میگوید کلکش کنده شد.
زندانی سیاسی زمان شاه عضو سازمان مجاهدین خلق
زندانی سیاسی زمان شاه عضو سازمان مجاهدین خلق
مجاهد شهید محمدرضا سعادتی، عضو سازمان مجاهدین خلق و از زندانیان سیاسی زمان شاه بود که در مقطع انقلاب سال ۵۷ به دست مردم قهرمان ایران همراه با دیگر یاران مجاهدش از سیاهچالهای زندان شاه آزاد شد. اما او فقط ۳ماه طعم آزادی را چشید و بار دیگر در بهار کوتاه آزادی در ۵ اردیبهشت ۵۸ به دستور خمینی دجال بهدلیل کینهی او به مجاهدین که با ولایت او بیعت نمیکردند، توسط ماشاءالله قصاب (از اراذل و اوباش چماقدار خمینی) دستگیر و روانهی زندان شد. آیتالله طالقانی در پیامی بهخاطر دستگیری سعادتی- که بهطور گسترده در روزنامههای آن زمان درج شد- گفته بود: «نمیدانم چرا در ایران همیشه جاسوسهای روسیه را میگیرند نه جاسوسهای آمریکا را».
جلاد اوین- خاطرهیی مشابه از تیرباران سعادتی
یک دژخیم دیگر به نام محمدعلی امانی، از شکنجهگران زندان اوین، رازهای خودش را در همین رابطه در گفتگو با خبرگزاری فارس (اول شهریور ۹۴) چنین گفته بود:
«… سعادتی سال ۵۸ به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر شد… بعدها در سال ۵۹ محاکمه و به ۱۰سال زندان محکوم شد».
«… سعادتی سال ۵۸ به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر شد… بعدها در سال ۵۹ محاکمه و به ۱۰سال زندان محکوم شد».
جلاد اوین- مبارزه مسلحانه مجاهدین
«سال ۶۰ قیام مسلحانه مجاهدین آغاز شد… فردی به نام افجهای از نگهبانان زندان [اوین] بوده و به اسلحه دسترسی داشت… تا اعضای شاخص دادستانی که در زندان اوین مشغول فعالیت بودند همانند لاجوردی و آیتالله گیلانی و... را ترور کند… اسلحهای را بیرون آورده بود و به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران گفته بود… دو تیر را به محمد کچویی میزند. افراد دیگری هم در صحنه بودند که زخمی شده بودند ولی کچویی بهشهادت میرسد… لاجوردی معتقد بود که این کار افجهای سرخود نبوده است و او از جایی خط گرفته است… رجایی آن روزها رئیسجمهور شده بودند و [با] لاجوردی تماس میگیرند که یکی از دوستان من میخواهد با سعادتی صحبت کند… لاجوردی هم که فردی تیز بین بوده است سریع اشاره میکند که سعادتی را برای اعدام ببرند و بعد به آقای رجایی میگوید که شرمنده، سعادتی اعدام شد و اگر زودتر میگفتید او را اعدام نمیکردند و الآن نمیتوانیم دیگر کاری کنیم…»
به این ترتیب مجاهدی که بعد از آزادی از زندانهای شاه خائن، مجدداً توسط رژیم آخوندی به زندان افتاده و ده سال حکم گرفته بود، فقط بهدلیل حدس و گمان یک جلاد و بهخاطر احتمال نزدیک به محال از اینکه نکند آزاد شود، در عرض دو سه دقیقه به جوخه تیرباران سپرده شد. در ادامهی همان مصاحبه، خبرنگار از دژخیم محمدعلی امانی سؤال میکند:
« «سؤال: اینکه مطرح میشود ایشان [لاجوردی] بهخاطر موضوع شکنجهها کنار گذاشته شدند، چیست؟
امانی: خوب اگر شما ایشان را دیده بو دید متوجه میشدید که این حرفها صحیح نیست. ایشان به ظاهر چهره بسیار خشن و عبوسی داشتند… ایشان… دوست داشت همان بازجو باشد…
به این ترتیب مجاهدی که بعد از آزادی از زندانهای شاه خائن، مجدداً توسط رژیم آخوندی به زندان افتاده و ده سال حکم گرفته بود، فقط بهدلیل حدس و گمان یک جلاد و بهخاطر احتمال نزدیک به محال از اینکه نکند آزاد شود، در عرض دو سه دقیقه به جوخه تیرباران سپرده شد. در ادامهی همان مصاحبه، خبرنگار از دژخیم محمدعلی امانی سؤال میکند:
« «سؤال: اینکه مطرح میشود ایشان [لاجوردی] بهخاطر موضوع شکنجهها کنار گذاشته شدند، چیست؟
امانی: خوب اگر شما ایشان را دیده بو دید متوجه میشدید که این حرفها صحیح نیست. ایشان به ظاهر چهره بسیار خشن و عبوسی داشتند… ایشان… دوست داشت همان بازجو باشد…
جلاد اوین - جنبش دادخواهی
آری، این روزها که جنبش دادخواهی قتلعام شدگان سالهای سیاه دهه ۶۰ بویژه خونخواهی ۳۰هزار زندانی سیاسی اعدام شده در تابستان ۶۷ اوج دیگری گرفته است، سرکردگان رژیم قرونوسطایی آخوندی مذبوحانه تلاش میکنند تا هر طور شده این جنایات هولناک را توجیه کنند و بهنحوی چهره کریه جلادان را بزک کنند. غافل از اینکه هر چه بیشتر بگویند، ناخواسته بر عمق افشای جنایاتشان میافزایند و گوری که توسط مقاومت مردم برای دفن آنها و نظام پوسیدهشان کنده شده است، عمیقتر خواهد شد.
گوشه ای ازجنایت این وحوش است...نه تنها دنیا بلکه مردم ایران هم متوجه نشدند چه به سرمجاهدین خلق آمد
پاسخحذف