ايران- كردستان - دختربهمن رحیمى یكى از اعدام شدگان 13 مرداد 95 |
ثناي كوچك دختر بهمن رحيمي با گریه میگوید:
قرار بود این هفته بروم ملاقات بابام. اما رفتم سر جنازه بابام. این هفته قول داده
بود برام ملاقات بگیره. کاشکی... ... .. اونقدر خوشحال بودم
گفتم الآن سوار ماشین میشویم و میرویم بابام را میآوریم وقتی رفتم دیدم جنازهاش
را گذاشتهاند. نگذاشتند جنازهاش را تماشا کنم.
ملاقات بابام بود گفتم الآن میروم اینقدر خوشم میآمد گفتم بابام مرا دوباره میبوسد. وقتی رفتم بابام را دیدم اعدامش کردند. اینقدر با خوشحالی میرفتم میگفتم الآن میروم بابایم را بر میگردانم٫وقتی رفتم دیدم جنازهاش آنجا افتاده. بابا جان همه کس من. خدایا او را به بهشت ببر.
ملاقات بابام بود گفتم الآن میروم اینقدر خوشم میآمد گفتم بابام مرا دوباره میبوسد. وقتی رفتم بابام را دیدم اعدامش کردند. اینقدر با خوشحالی میرفتم میگفتم الآن میروم بابایم را بر میگردانم٫وقتی رفتم دیدم جنازهاش آنجا افتاده. بابا جان همه کس من. خدایا او را به بهشت ببر.
بهمن رحیمی همراه با 25زندانی دیگر اهل سنت در زندان گوهردشت کرج، در
بامداد 13مرداد توسط دژخیمان خامنهای بدار آویخته شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر