۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۰, جمعه

رنجهای زنان دست‌فروش در غارتگري رژيم آخوندي نمكي است بر زخمهاي تهران بزرگ

ايران - زنان 
ايران -بر زنان ميهنم ايران در شوره زار آخوندها چه رفته است؟

به اعتراف رسانه‌های حکومتی این روزها راهروهای تاریک و سالنهای پرازدحام مترو محل کسب و کار و امرار معاش زنانی شده که چاره دیگری برای گذران زندگی ندارند و ساعت‌های متوالی را برای درآوردن لقمه نانی در فضای تاریک و بسته و بدون هیچ‌گونه امکانات و امنیت به‌سر می‌برند و در این میان ترس از مامور سرکوبگر و بازداشت و ضبط اموال قسطی و عاریه مزید بر علت است.

دست‌فروشی زنان واقعیتی ا‌ست که در بازار کار بیمار این روزها انکار شدنی نیست، بازار کاری که زنان فاقد فرصت‌های شغلی شایسته را شامل می‌شود.

اواخر سال گذشته شهرداری تهران تصمیم می‌گیرد که صورت به‌ظاهر زشت مسأله را پاک کند. برخورد با زنان دست‌فروش مترو برای چند وقت اوج می‌گیرد. اوج این برخوردها در بهمن ماه و اسفند است. مأموران سرکوبگر مرد و زن با خشونت با زنان دستفروش برخورد می‌کنند، اموال زنان ضبط می‌شود، چند ساعت بازداشت می‌شوند و گاهی شدت برخوردها آن‌قدر زیاد است که نگرانی‌ها اوج می‌گیرد، ترس از این است که این دغدغه‌ی به‌اصطلاح زیباسازی شهر، حادثه‌ی دلخراش دیگری از نوع مرگ ’علی چراغی’ رقم بزند. این برخوردها با انتقاد فعالان کارگری و حامیان حقوق زنان مواجه می‌شود.

متروی تهران، ایستگاه انقلاب
در ایستگاه متروی انقلاب گوش به درد و دل‌ زن‌هایی می‌سپاریم که اسباب کسب روزی بر دوش‌شان به سختی سنگینی می‌کند.

خدیجه 32ساله و اهل کرمانشاه که به ناچار 12سال است که نان آور خانه شده می‌گوید شوهرم روزگاری کارگر ساختمانی بود و حالا زمین‌گیر است.

خدیجه، ژیلت و دستکش می‌فروشد و درآمدش این روزها خوب نیست. اگر هر روز، در مترو باشد و روزی چند ساعت کار کند، ماهی 500، 600هزار تومان درآمد دارد. خانه استیجاری خدیجه، فرزندان و همسر مسلولش؛ قلعه حسن‌خان است.

وی می‌گوید: ”شوهرم کارگر ساختمانی بود حالا به سل استخوان مبتلا و از کارافتاده است. دو فرزند 10 و 4ساله دارم. خرج درمان شوهرم هم بالاست “.

خدیجه و خانواده‌اش بیمه ندارند. از ’تقسیم رفاه و عدالت اجتماعی’ چیزی به خدیجه و خانواده‌اش نرسیده. می‌گوید همه جا رفته‌ام. بارها کمیته امداد رفتم و همه مشکلات شوهرم را گفتم اما تا امروز هیچ اتفاق مثبتی نیفتاده. شاید کسی صدای ما را نمی‌شنود.

پری‌گل 63ساله با کتف شکسته دست‌فروش است
پری‌گل 63سال دارد و می‌گوید: ”کتفم مدتهاست شکسته اما نه فرصت داشته‌ام، نه پول تا به فیزیوتراپی مراجعه کنم. آرتروز و پوکی استخوان هم دارم. پسرم روزگاری کشتی‌گیر بود که بر اثر یک حادثه، مصدوم شد، حالا او هم زمین‌گیر است و مدام در خانه، سیگار پشت سیگار دود می‌کند “.

شوهر پری قبلاً سیگارفروشی می‌کرده، اما این روزها بیمار دیالیزی است که خرج درمانش خیلی سنگین است. در این شرایط هم که بیکار و زمین‌گیر است، باید ماهی 250هزار تومان به تأمین اجتماعی بپردازد.

پری باید با کتف شکسته هر روز کار کند. بار سنگین معاش سه نفر بردوش‌اش است به اضافة ماهی 400هزار تومان اجارة یک واحد استیجاری در جنوب شهر.

وی می‌گوید: ”بعد چهار سال کار کردن، یک میلیون تومان پس‌انداز هم ندارم “.

موقع ناهار فرا می‌رسد و پری‌گل از بساطش لقمه‌ای نان بیات بیرون می‌کشد. لای نان چه چیزی گذاشته است؟ هیچ چیز نیست جز مقدار ناچیزی از ماندة غذای دیشب. پری‌گل غذا می‌خورد، صحبت می‌کند و اشک می‌ریزد... ..

شوهر مینا گذاشته و رفته و حالا مینا مانده با دو دختر9 و 11ساله

مینا حدود سی سال دارد. از شوهرش که گذاشته و رفته می‌گوید: ”مجبور به طلاق شدم و به‌خاطر این‌که حضانت بچه‌ها را بگیرم، یک خانه موروثی در شهرستان داشتم که به نام شوهر سابقم کردم. دو دختر نه و یازده ساله دارم. ظهرها که دخترها را مدرسه می‌برم، خودم راهی مترو می‌شوم و تا عصر جوراب زنانه و آدامس و گل‌سر می‌فروشم “.

مینا با ناراحتی از مأموران سرکوبگر انتظامی می‌گوید: ”دو ماه قبل عید؛ گرفتندم و همه اجناسم را ضبط کردند “.

وی در رابطه با این سؤال که اگر شهرداری بخواهد به شما غرفه بدهد آیا اوضاع بهتر نمی‌شود؟ لبخند می‌زند و با ناامیدی می‌گوید: ”ما را به خیر اینها امیدی نیست. غرفه پیشکش، همین که اجناس‌مان را ضبط نکنند، راضی هستیم “.

هرچه بیشتر پای صحبتهای زنان دست‌فروش می‌نشینیم، بیشتر و بیشتر پی به دردهایی می‌بریم که هر روز تجربه می‌کنند. دردهایی که قبل از هر چیز ریشه در نرخ بیکاری مضاعف زنان و فقدان فرصت‌های شغلی مناسب دارد. بر اساس جدیدترین اطلاعات مرکز آمار ایران، بیکاری جوانان 15 تا 24ساله معادل ۲۶.۱ درصد است. سهم مردان از این آمار بیکاری ۲۲.۳ و زنان ۴۲.۸ درصد است.

یک عضو هیأت علمی دانشکده علوم اقتصادی و اداری رژیم در دانشگاه مازندران به وضعیت وخیم زنان دستفروش اعتراف می‌کند و می‌گوید: ”زنان ناگزیرند برای بقای حیات خود و اعضای خانواده‌شان کار کنند؛ برخی از بانوان تأمین‌کننده درآمد خانوار هستند. حال آنان برای امرار معاش می‌توانند دستفروش مترو، کنار خیابان یا... . باشند. در برابر ممانعت از اشتغال این افراد بایست ناگزیر به پذیرش پیامدهای آن به‌صورت آسیب‌های اجتماعی مختلف باشیم. باید بپذیریم وقتی فرصت شغلی و درآمد بهتری موجود نباشد، این قبیل مشاغل شکل می‌گیرد “.

زهرا کریمی موغاری می‌افزاید: ”ناگزیر هستیم تا وقتی اقتصاد، مشاغل بهتری ایجاد کند، این صحنه‌های ناگزیر را تحمل کنیم. جلوی هرچیزی را که با ضرب زور و اجبار بگیرید، هزینه‌اش را جای دیگر باید بپردازید “.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر