ايران -مقاومت - زنان
![]() |
ايران -زني كه مرگ را به سخره گرفت و برشب تيره و تار خنده زد |
او سلاحی که به سمتش نشانه رفته بود را ثبت کرد
آسیه بشین؛ آسیه بشین. آسیه ایستاده و آن جنایتکار را وسط لنز دوربین داشت. او فقط مجاهد نبود فقط خبرنگار نبود؛ او انسانی بود که مجذوبانه میزیست. آسیه بشین و او با دقت بیشتری دوربین را داشت. گلولهها از طرفینش رد میشدند. خیلی آرام بود؛ انگار از چیزی عبور کرده بود؛ از مرزی گذشته بود و گلولهها از مرزی که او عبور کرده بود نمیرسیدند.
در دلش چیزی بود مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بیتاب که بیکباره بخون در غلطید.
یک صدا میآمد و به تن پیر و فرتوت جهان جان میداد
و بگوش کر این خفته تنان «آن» میداد
آسیه جان برخیز
آسیه رفت ولی
در دلش چیزی بود که به شب میخندید
آسیه هست ولی... ... ... ... ..
آسیه بشین؛ آسیه بشین. آسیه ایستاده و آن جنایتکار را وسط لنز دوربین داشت. او فقط مجاهد نبود فقط خبرنگار نبود؛ او انسانی بود که مجذوبانه میزیست. آسیه بشین و او با دقت بیشتری دوربین را داشت. گلولهها از طرفینش رد میشدند. خیلی آرام بود؛ انگار از چیزی عبور کرده بود؛ از مرزی گذشته بود و گلولهها از مرزی که او عبور کرده بود نمیرسیدند.
در دلش چیزی بود مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بیتاب که بیکباره بخون در غلطید.
یک صدا میآمد و به تن پیر و فرتوت جهان جان میداد
و بگوش کر این خفته تنان «آن» میداد
آسیه جان برخیز
آسیه رفت ولی
در دلش چیزی بود که به شب میخندید
آسیه هست ولی... ... ... ... ..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر