۱۳۹۷ اسفند ۹, پنجشنبه

انقلاب سال ۱۳۵۷ : زنان ایران گامی بلند به جلو برمی دارند

شركت زنان در انقلاب سال ۱۳۵۷ علیه شاه

در انقلاب سال ۱۳۵۷ علیه شاه، زنان ایران گامی بلند به جلو برداشتند. لحظاتی از راه طولانی و پرافتخار زن ایرانی
سالگرد انقلاب ۲۲ بهمن۱۳۵۷ و سرنگونی نظام سلطنتی در ایران، یادآور نقش گسترده و برجسته زنان در مبارزاتی است که استمرار آن این تحول شگرف را پدیدآورد که در روند تاریخ مبارزات زنان ایرانی یک جهش اساسی به شمار می رود.
تاریخ‌نگاران ایرانی و غربی که تحولات ۱۵۰ سال اخیر ایران را بررسی کرده‌اند، به‌روشنی به این واقعیت گواهی داده‌اند که تاریخ مذکر، همواره بسیاری از قهرمانیهای زنان ایرانی را نادیده انگاشته و بخش کمی از آن را ثبت کرده است. در واقع آن چه که مانده، بخش اندکی است از بسیار، که دیکتاتورها و مرتجعین زن ستیز نتوانسته‌اند حذف یا تحریفش کنند و همین بخش اندک باقی مانده، نقش برجسته و پیشتاز و بن‌بست‌شکن زنان ایران را، به رغم انواع دشواریها و موانع و محدودیتها، در جنبش مشروطه و فعالیت‌های سیاسی، علمی و هنری دوره‌های پس از آن تا به امروز، به روشنی نشان می دهد.
اما مهم‌ترین شاخص این پیشتازی، حضور شجاعانه زنان در میدان مبارزه علیه حکومتهای استبدادی حاکم بر ایران است که عالی‌ترین و جامع‌ترین نشانه پیشرفت یک جامعه به حساب می آید.
از این نظر، قیام‌هایی که در سال ۱۳۵۷ به‌ سرنگونی دیکتاتوری شاه انجامید، یک جهش اساسی را در مبارزات تاریخی صد ساله اخیر ایران نشان می داد و آن پدیده نوظهور حضور زنان در تظاهرات‌ خیابانی در مقیاس وسیع و بسیار چشمگیر بود.
این حضور گسترده، قبل از هر چیز، تحت تأثیر مبارزات زنان پیشتاز مجاهد و فدایی علیه استبداد سلطنتی و در مرحله بعد فعالیت‌های مادران شهیدان و خانواده‌های زندانیان سیاسی بود.
در سالهای دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی ورود زنان مجاهد و انقلابی هم‌چون فاطمه امینی و اشرف رجوی به تشکیلات مخفی سازمان مجاهدین و سایر سازمانهای مبارز، انگشت‌شمار بود. از این‌رو چنین زنانی تأثیرات ژرفی بر دختران دانشگاهی و زنان روشنفکر می‌گذاشتند.
اشاره یی کوتاه به زندگی مبارزاتی دو تن از نخستین زنان پیشتاز مجاهد و فدایی که در راه آزادی خلقشان جان فداکردند.
فاطمه اميني اولين شهيد زن مجاهدخلق
مهرنوش ابراهیمی
مهرنوش ابراهيمي نخستين شهيد زن فدایی خلق  
مهرنوش ابراهیمی در سال ۱۳۲۶ در یکی از روستاهای بابل متولد شد. در سال ۱۳۴۵، وارد دانشکده پزشکی شد و دو سال بعد با چنگیز قبادی ازدواج کرد. در همین سال با سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در ارتباط قرار گرفت. تا سال ۵۰ ضمن فعالیت سیاسی، در بیمارستانهای تهران کار می کرد. سپس عضو تیم تدارکاتی عملیات روستا شد و به طور خستگی ناپذیر در این تیم فعالیت می کرد.
روز ۶ مهر ماه ۱۳۵۰، خانه یی در تهران که مهرنوش ابراهیمی و یکی از همرزمانش در آن ساکن بودند به محاصره مأموران ساواک در می آید. مهرنوش ابراهیمی پس از  نبردی  دلیرانه با مأموران ساواک جان باخت. او نخستین زن فدایی خلق بود که دلیرانه در راه رهایی خلق جان باخت.
حضور گسترده زنان در تظاهرات اعتراضی علیه شاه
فعالیتهای مادران شهیدان و خانواده های زندانیان سیاسی، که هسته اولیه‌اش در مقابل زندان‌های سیاسی رژیم شاه تشکیل شد، پیام ایستادگی و نبرد با دیکتاتوری را به کل جامعه رساند و زنان ایران را به طور اجتماعی درگیر مبارزه با استبداد سلطنتی کرد.
در ماههای قبل از پیروزی قیام ضدسلطنتی در ۲۲ بهمن سال ۵۷، زنان در تظاهرات کوچک و بزرگی که در شهرهای ایران علیه دیکتاتوری صورت می‌گرفت، شرکت داشتند.
حضور گسترده دانش آموزان و دانشجویان دختر در تظاهرات، پا به پای مردان و به تدریج کشانده شدن نسل‌ قبلی یعنی مادران آنها به این میدان، یک گام بلند به پیش، برای زنان ایران بود.
این زنان به خیابان آمدند و خواست خود برای آزادی را فریاد زدند. آن چنان که در تاریخ ایران شرکت زنان در این ابعاد در تظاهرات سیاسی تا آن روز بی‌سابقه بود.
در واقع در انقلاب ۱۳۵۷ ایران، زنان به صورت یک نیروی جدید و بسیار جدی به صحنه آمدند و از نقش چشمگیری برخوردار شدند. پتانسیل فشرده‌یی که رها شده بود، همه جا پا به پای مردان نقش خود را ایفا می‌کرد و سر باز ایستادن و توقف نداشت.
زنان اولین قشری که با رژیم بنیادگرای جدید درگیر شدند
اما پس از پیروزی انقلاب، تناقضی هولناک آشکار شد. از یک سو، جامعه ایران و از جمله زنان ایران وسیعاً خواستار آزادی و دموکراسی و در حال خیز برداشتن به‌ جلو بودند، و از سوی دیگر، قدرت سیاسی حاکم یعنی خمینی و آخوندهای سرسپرده او، به‌سرعت مواضع ارتجاعی و استبدادی در پیش گرفتند و به طور مشخص در صدد مهار و کنترل این نیروی آزادشده برآمدند.
استبداد جدید، تلاش می‌کرد تا زنان را به خانه برگرداند و با اهرم حجاب اجباری آنها را تحت کنترل بگیرد. اما نیرویی که در جریان انقلاب ضدسلطنتی آزاد شده بود، در مقابل این خواست ایستادگی می‌کرد و دوران جدیدی از مبارزه زن ایرانی آغاز شد.
رودررویی زنان با حجاب اجباری و اجبارات دیگری که مدام در راه فعالیتهای آزادیخواهانه آنها سد و مانع ایجاد می کرد، از نخستین هفته های پس از پیروزی انقلاب ۵۷ آغازشد و هر روز گستره وسیعتری پیدا کرد.
هنوز دو هفته از انقلاب بهمن۵۷ نگذشته بود که دفتر خمینی در روز ۷ اسفند با انتشار نامه یی اعلام کرد: «اجرای قانون حمایت خانواده در تمام دادگاهها متوقّف شد». به نوشته کیهان ۱۳ اسفند، «لایحه قانونیِ “الغای قانون خدمت اجتماعی زنان”، در جلسه ۸ اسفند ۵۷ به تأیید هیأت وزیران دولت موقت انقلاب رسید».
کیهان ۱۹اسفند، از برگزاری «گردهمایی هزاران زن تهرانی در کاخ دادگستری در اعتراض بهحجاب اجباری» خبر داد و اعلام کرد که «در این اجتماع بهلغو قانون حمایت خانواده نیز اعتراض شد». این تظاهرات مسالمت آمیز با هجوم نیروهای بسیج شده از سوی ایادی حکومت نوپا به نحو وحشیانه یی سرکوب شد.
دفاع مجاهدین از حق زنان برای انتخاب آزادانه پوشش
سازمان مجاهدین خلق به رغم دستور خمینی برای اعمال حجاب اجباری، در روز۲۱ اسفند در اطلاعیه یی درباره «مسأله حجاب» اعلام کرد: «… هر موضعگیری خصمانه برای تحمیل جبری هر شکلی از حجاب بر زنان این میهن… نامعقول و نامقبول است…  انقلاب ما طبیعتاً… نمیتواند جز مبشّر آزادی و رهایی تمام اقشار و طبقات و نیروهای مردمی، صَرفنظر از هر اختلاف و تمایز جنسی، نژادی، طبقاتی و عقیدتی، باشد… بنابراین، انقلاب ما هیچگونه تردید و انکاری را در آزادی کامل حقوقی و سیاسی و اجتماعی زنان ما نمیپذیرد…»
ظهور یک پدیده جدید
زنان و دختران مبارز و مجاهد ایران در این دوره، صفحه نوین و پرافتخاری را گشودند. دخترانی که در میتینگ‌های گروه‌های سیاسی، شجاعانه، سینه سپرکرده، در مقابل اذیت و آزار دسته ‌های چماقدار ایستادگی می‌کردند و آن‌ها که در هر کوچه و خیابان با فروش نشریه مجاهد و نشریات دیگر گروه‌ها به افشاگری رژیم حاکم بر ایران می پرداختند.
این زنان چهره شهرهای ایران را تغییر دادند، بسیاری تابوهای سنتی را شکستند و الهام‌بخش نسل‌های بعدی شدند.
همین نسل در تظاهرات مسالمت‌آمیز سی خرداد ۱۳۶۰، که توسط خمینی به گلوله بسته شد، شرکت داشت و در روزهای بعد با دستگیری‌های گسترده، شکنجه و اعدام رو به رو شد.
اما این بار زنان صف اول ایستادگی و اعتراض در همه صحنه ها قرار گرفتند، امری که به قرار گرفتن زنان در رهبری مقاومت منجر شد.
اگرچه ایران تحت حاکمیت آخوندها با سرکوب گسترده و سیستماتیک زنان در جهان شناخته می‌شود، اما در مقابل، امروز، چهره زنان معترض و مقاوم و شجاع ایران، شاخص هویت زن ایرانی در جهان شده است. این واقعیتی است که هر روز در تصاویر و فیلم‌های قیام ایران تکرار می شود. این نه یک پدیده خلق‌الساعه بلکه محصول بیش از ۱۵۰سال مبارزه زنان ایران در راه آزادی و آرمان برابری است که اکنون خود را این چنین بارز کرده است.
تردیدی نیست که در امتداد راه طولانی این پایداری‌ها و مبارزات پیگیر و توانسوز، زن ایرانی تاریخ را ورق خواهد زد و دیکتاتوری قرون وسطایی حاکم بر ایران را سرنگون خواهد کرد.

۱۳۹۷ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

«عجب جنگی در این چل سال…»

نبرد برای آزادی

نه! این آتش از آنها نیست کز ما بازگیریدشنبر 
نه این اخگر از آنها نیست کان را بفسرانیدش
تب عدل است و شوق جنبش است و عشق آزادی
هر آن کس چشم دیدن داشت در این دیده‌ها دیدش
چهل سال است می‌رزمد درین پیکار جانانه
سرپا ایستاده‌ست و نمی‌شاید خمانیدش
نگاهش بارها در چشم بی‌جان بی‌تلألؤ شد
ولی آن شعله را از دیده، کی؟ شاید برانیدش
کنون با هر چه خونریز و به دهها طرح قتل‌عام
به هر گوشه، بتازید و بجویید و بیابیدش
مگر از عمق زندانها نیآمد قلب تهران شد؟
حنیف تیرباران را ندیدی بیشماران شد؟
سه قطره خون حق بود و چکید آن صبح خردادی
نماد عزم همواره، به چشم رهسپاران شد
نکُشتی سیزده ساله مگر مصباح خردش را
ندیدی سی هزارش را که نسل سربداران شد؟
نباریدی هزاران موشک اسکاد بر فرقش؟
ندیدی باز برجا ماند و قلب شب شکاران شد؟
نبردی نابرابر بود در چل سال پشت سر
تو بر خاکی که از او بود، او آواره بر هر در
عجب جنگی؟ در این چل سال من دیدم درین سنگر
عجب رزمی علیه تو، توای دجال غارتگر
تو بر کِشتی و او بر موج ناآرام و پرگرداب
تو بر دژهای مستحکم، و او در دشت بی‌سنگر
عجب جنگی در این سی سال دیدم من در آن تنگه
تو در دستت هزاران تیغ و او بر پشت خود خنجر
تو با اف ۴ و با اف ۵ با شلیک از آن اوج
و او مجروح و غلطان در دل صحرا چو گل پرپر
تو دستت پشت آن درها به کار خدعه با تاراج
و او در خانهٔ بگشوده در، بی‌خیل و بی‌لشکر
شبیخون می‌زدی از هر طرف بر او به نآگاهان
و او با شعله‌های آتش از هر دام می‌زد پر
چه جانهایی که در آتش، نداهایی چنان آرش
سر بازارهای این جهان، گشتند خاکستر
عجب جنگی که من دیدم به هر سویی که چرخیدم
تو را دیدم چه مستأصل، و او را پای کوبان‌تر
تو با همدستی آن نابکاران سیاست باز
و او با صدق و با اسناد و با قانون و با دفتر
تو کوشیدی که بنیادش بپاشانی فرو ریزی
تو باطل بودی و با حق، بنایت شد که بستیزی
تو بستی راه آب و نان به روی اشرف محصور
که با تیر و تبر در وی هراس و یأس انگیزی
و لیکن پیش روی تو، هزاران اشرف استادند
چه رزم بی‌نظیری بود، چه عشق غیرت انگیزی
کنون این صحنه‌ای دیگر از آن پیکار در اینجاست
ز من بشنو همان بهتر که از میدان تو بگریزی
نگاه این یلان و این شکوه و دست خالی‌شان
برانگیزانده شوری را به هر تهران و تبریزی
به هر آتشکده فرزند ایران شورشی گشته
ازین اخگر گرفته عزم، چه برق و تیغهٔ تیزی
سخن کوتاه می‌سازم، لزومی نیست من گویم
ز هر کوی و کران هر سال بشنو موج برخیزی
تب عدل است و شوق جنبش است و عشق آزادی
هلا دژخیم! آن بهتر کزین میدان تو بگریزی
 
م. شوق