۱۳۹۸ دی ۲, دوشنبه

زنی شورشی از تبار زینب پاشا

شورش یک زن میاندوآبی_قوشاچای


زنی از تبار زینب پاشا

واقعیتش وقتی این خانم آذری را دیدم که می خروشد و برعلیه ظلم و ستم آخوندی طغیان میکند، چقدر به او افتخار کردم، از طرف دیگر قلبم به درد آمد که بر زنان میهنم چه رفته است؟
خیلی دلم میخواست ببینم که این زن هموطن که سالیان از آنها دور هستم کیست؟ شاید زمانی همکلاسی من بوده؟ شاید هم مدرسه‌ای من بوده شاید همسایه من بوده؟ شاید هم‌محلی. با خودم گفتم چرا انقدر موضوع را بغرنج میکنی او زنی از تبار زینب‌پاشا شیرزن آذربایجان است که اینچنین می خروشد.
وقتی مزدور از او اسمش را می پرسد می گوید هیچی میخواهی اسمم را بدانی بعد سرم را ببری؟ بعد میگه من گرسنه ام گرسنه .
 وای بر خامنه‌ای جانی و قاتل که در حضیض ذلت و خواری تن به کشتار جوانان این میهن این مرزوبوم بصورت عریان داده است. که البته هرچقدر هم بکشد عمرش به فناست دیگر تمام است. چرا که هیچ دیکتاتوری حتی با ارتزاق خون جوانان بیشتر از این نمیتواند از دست انتقام خلق قهرمان ایران زمین در امان بماند.
دور نیست روزی که زنان و مردان شورشی این مرز و بوم، بند از بند این رژیم فاسد و جنایتکار جدا بکنند.
آن روز خیلی نزدیک است در همین روزهایی که در پیش رو داریم می توانیم همه یک شورشی و عصیانگر باشیم و بگوییم نترسید نترسید ما هم باهم هستیم و ترس سرکوب و اختناق را از خانه دلهایمان بیرون کرده و شورش را مهمان کنیم.
#میاندوآب
#قوشاچای
#کانونهایشورشی
#قیام_آبانماه
#پنجم_دی_ماه
#قیام_تا_پیروزی
#اعتراضات_سراسری
#خامنه‌ای



۱۳۹۸ آذر ۲۹, جمعه

فریاد سه نسل سوخته

کودکی که منتظر تکه نانی از پدری است که دستش خالیست


فریاد سه نسل سوخته در میهنم ایران
من از ساعت نه ونیم آمده ام تو این فلکه به حمایت از زنانی که دردشان به دل منه.
منی که میرم واسه یک نیم کیلو گوشت واسه یه مرغ به چه کثافت کاریهایی...
مردانی که الان آقا گفت من پول دو تا نان ندارم که تو خونه ام ... ببرم.
پشت در خونه ما معذرت میخوام فکر کردم که گربه پشت در است آمدم دیدم یک آقایی پشت در نشسته و میگه خانم زنم گفته برو بدزد و بیار.
مردم تا کی باید بشینیم و تورم را تو سرمون بزنند؟من دیگه چیزی ندارم از دست بدم هفتاد سالمه.
مردم من همچین وسط باغ ملی می شینم تا دیگه کسی نباشه که حمایت کنه و مرا ببرند و زمانی از اینجا میرم به حقوق حقه تان برسید.
من با گوشهایم شنیدم زمانی که سه نسل از جوانی مان، از خمینی شنیدم گفت پول نفت را هرماه اختصاص بدهید به یک شهرستان، آقا هیچ چیزی اش را به ما اختصاص ندادند.
آب مون برق مون به حضرت عباس با گوشهایم شنیدم که ما رایگان میکنم کو کو کو مجانی؟ مردم نفتهایمان را کی می بره؟ زنان عراقی که شوهرانشان در جنگ کشته شده اند ایران داره به زنان عراقی حقوق میده از کی؟
این سیاستی وقتی که طالقانی رفت به مجلس و گفت حالا که میخوان منو بزنند حرفم را بزنم. طالقانی جای ما اینجا نیست.
خانم جونم خدابیامرز گفت ننه آخوند نمیتونه ممکلت اداره کنه سیاست نداره.
#قیام_آبان ماه
#اصفهان




۱۳۹۸ آذر ۱۲, سه‌شنبه

ندای « هل من ناصر » حسین در نیزارهای ماهشهر شنیده می شود


ندای « هل من ناصر » حسین در نیزارهای ماهشهر گوش کنید 

ندای « هل من ناصر » حسین در نیزارهای ماهشهر شنیده می شود
ندای « هل من ناصر » امام حسین همیشه در روز عاشورا برایم شورنده و تداعی جنگی نابرابر در مقابل یزید و یزیدیان بود. ندایی که هنوز و همیشه در گوش تاریخ طنین انداز است و وجدانهای بیدار بشری را به مقاومت و مبارزه در مقابل ظلم و ستم فرا میخواند و به نصرت دین خدا و یاری ولی خدا می طلبد.
بعد از واقعه عاشورا برای اولین بار ندای « هل من ناصر » حسین را در نیزارهای خونین از  خون جوانان عرب و لر و بختیار می شنوم آیا یاری کننده ای است ما را ؟ 
وای بر سنگین دلان و وای بر ستمگران تاریخ چون خامنه‌ای که به زودی در زباله دانی تاریخ ۱۴۰۰ ساله سقوط خواهند کرد. 

بنا‌ به گزارشهای متعدد دریافتی رژیم آخوندی در جریان قیام سراسری مردم ایران در ماهشهر دست به کشتار وسیع تظاهر کنندگان زده است.

نیویورک تایمز با استناد به شاهدانی که با آنها صحبت کرده نوشت: «تنها در شهر ماهشهر، شاهدان و مقام‌های امدادگر از کشته‌شدن ۴۰تا ۱۰۰نفر به‌دست نیروهای سپاه خبر داده‌اند که بسیاری از آنها جوان بودند».
نیروهای سرکوبگر با یورش به نیزاری که مردم در آن پناه گرفته بودند دست به کشتار وسیعی زده‌اند. یک شاهد عینی در این زمینه گفت:‌ این نیزار که «هور حمیدی» خوانده می‌شود در نقطه انتهایی شهرک چمران در شهرستان ماهشهر واقع شده و در واقع معترضان پس از تعقیب شدن توسط نیروهای امنیتی به این نیزار پناه برده بودند. مأموران امنیتی حدود ساعت ۱۰و نیم صبح روز ۲۷آذر به سمت معترضانی که به نیزار پناه برده بودند شلیک کردند.
این شاهد افزود: این نخستین بار بود که به معترضان در نیزار تیراندازی می‌شد و تیراندازی مرتبه دوم در شب صورت گرفت.
رضا پاپی، فرمانده نیروی انتظامی ماهشهر، در این زمینه مدعی شد که «گروه‌های معاند در این نیزارها پنهان شده و به مأموران شلیک می‌کردند».


#ماهشهر
#نیزارها
#سپاه 
#قیام_سراسری



۱۳۹۸ آذر ۲, شنبه

ستارخان سردار ملی چه گفت؟

براندازان خیابان_ستارخان تهران
  ستارخان سردار‌ملی گفت:
اگر ما برای آزادی نجنگیم،‌ مردمی که بعد از ما می آیند چه خواهند گفت؟
خواهند گفت: چه آدمهای ترسویی بودند!!! نام ایران را ننگ آلود کردند زور شنیدند و دم نزدند.
زیر بار ظلم رفتند و به بیچارگی تن در دادند چقدر بدبخت بودند روز تاسوعا و عاشورا برای شهادت حسین عزاداری می کردند، خاک و گل بر سرشان می ریختند، با قمه فرق سرشان را می شکافتند، سینه و زنجیر می زدند، اشک و خون را باهم قاطی می کردند و خودشان را پیروان سیدالشهدا می دانستند اما وقتی پای عمل به میان می رسید زور و استبداد را قبول می کردند و آرام می نشستند.        ستارخان-سردار ملی

اما من با صدای رسا از طرف خلق بپاخواسته میهنم ایرن از طرف تبریزیها و آذریها و تهرانی ها و شیرازی ها و اصفهانی ها و کرمانشاهی ها و مازنی ها و  گیلانی ها وبلوچی ها و خوزستانی ها و ... میگویم:
ستارخان تو ای سردار ملی ایران سرت را بالا بگیر و ببین که ما باعث مباهات آیندگان شدیم و بعد از رفتن ما آنها چه درودها  و سرودهایی نثاراین ملت قهرمان‌پرور ایران بخصوص جوانان و قهرمانان ایران خواهند کرد.
 خودت شاهد و ناظری که مردم ایران خون ها دادند ولی تن به ذلت و خاری آخوندهای بی دین ندادند.

چه باک که قیمت آزادی همین است.

#اعتراضات_سراسری
#تبریز
#تهران
#خیابان_ستارخان،

۱۳۹۸ آبان ۲۹, چهارشنبه

دیکتاتورها در آینهٔ یکدیگر

دیکتاتورها در آینهٔ یکدیگر

عقده گشایی مبتذل خامنه‌ای 
خامنه‌ای در یک عقده‌گشایی مبتذل بازنشخوار ۳۰ساله که با رمالی آخوندی آمیخته است، تلاش کرد پس‌مانده ارتجاع سلطنتی را در یک صف با سازمان مجاهدین خلق ایران نشان دهد! البته دستگاه تبلیغات آخوندی به‌مثابه داس دروگر هویت انسانی و حقوق‌بشر، به‌ تعبیر احمد شاملو «گاوگندچاله‌دهانی»ست که دهه‌هاست تمام مخالفان نظام آخوندی را هم به شرق عالم وصل می‌کند، هم به غرب عالم و اسراییل و سعودی و هم تفاوت‌های ملی، ماهوی، آرمانی و تاریخی آنها را به زعم خودش غربال کرده و به خورد مستمعین جهول نان‌خور نظام می‌دهد. طبعاً آنچه از این رمالی از خمینی تا خامنه‌ای نصیبشان شده، خندهٔ حضار دانایان و آگاهان به مسائل سیاسی و تاریخی و اجتماعی ایران از زمان ارتجاع سلطنتی تا ارتجاع آخوندی بوده و باشد. مصداق بارز چنین واقعیتی را اکنون جوانان شورشی ایران‌زمین به خامنه‌ای و تبلیغات همیشه مبتذل دستگاه قرون وسطایی آخوندی پاسخ می‌دهند.

خامنه‌ای در سخنرانی ۲۶آبان گفت که در امر گران شدن بنزین، سران سه‌قوه تصمیم گرفته‌اند و این به نفع کشور است. بعد هم تأکید کرد که وقتی سران سه‌قوه تصمیمی را برای کشور می‌گیرند، نباید مقابل آن ایستاد! این حرف خامنه‌ای بلافاصله حرف دیکتاتور سابق لیبی را تداعی می‌کند که وقتی مردم و جوانان کشور از وی خواستند کنار برود، گفت که من چگونه کنار بروم؟ من یک رهبر هستم. رهبر که کنار نمی‌رود! بعد هم شاهد بودیم که مردم لیبی با رگبار لنگه کفش و دمپایی، جاودانگی رهبری‌اش را پاسخ دادند و ماجراهای بعدی...
جوانان ایران‌زمین درست یک روز پس از این سخنرانی خامنه‌ای، رگباری از نفرت و خشم و البته غرور و خروش ایرانیان را به‌سوی نظام ولایت فقیه روانه کردند. مردم و جوانانی که برای دفاع از شرافت ملی و انسانی و حقوق‌بشرشان و نیز مطالبهٔ حق آزادی، تا این لحظه بیش از ۲۰۰گل سرخ جان بر کف را نثار مبارزه و آرزوی تاریخی‌شان برای وصال به محبوب آزادی کرده‌اند.

حرف جدی ولی‌فقیه ازعراق و لبنان رانده و در قیام ایران مانده چیست؟

ولی‌فقیه ازعراق،لبنان رانده
برای به تصویر کشیدن مغالطه‌گریِ دیکتاتورهایی مثل خامنه‌ای علیه مخالفان و براندازانشان، خوب است به مناظره و مقابلهٔ دو منطق‌دان توجه کنیم: دو نفر که اهل منطق و استدلال بودند، با هم درباره تقدم و تأخر منطق‌های قیاس و استقراء مقابله می‌کردند. یکی به آرامی روش درست استفاده از قیاس یا استقراء را شرح می‌داد و مثال می‌آورد و تقدم و تأخر قیاس یا استقراء را نسبی می‌دانست. دیگری اما بدون مثال آوردن، روش استقرایی خود را مقدم می‌دانست و برای تلقین نظرش، با تحکم و مغالطه اظهارنظر می‌کرد. اولی به وی گفت: این‌ها که همه‌اش تحکم و مغالطه‌گری و تحمیل است، اگر این‌ها را کنار بگذاریم، چه استدلالی می‌ماند؟ حرف اصلی چیست؟ همان را بگو!
بر همین سیاق باید به خامنه‌ای و دستگاه تبلیغاتی نظام آخوندی گفت: اگر مارک‌ها و برچسب‌های شما را به مخالفانتان مثل اشرار، اخلال‌گر، تروریست، مواجب‌بگیر عربستان و اسرائیل، هم‌سویان با آمریکا، فریب‌خوردگان ساده‌لوح، ستون پنجم دشمن، مخالفان اسلام، منافق، مغزشویی شده‌ها، سخنگویان استعمار، پیشقراولان تهاجم بیگانگان و... کنار بگذاریم، چه حرفی برای گفتن می‌ماند؟ این‌ها که حرف جدی نیست. آدم عاقل هم که این حرف‌ها را تحویل نمی‌گیرد؛ اصل موضوع چیست؟ این‌ها که با نظام مقابله و مبارزه می‌کنند، کی‌ها هستند؟
واقعیت این است که اگر همهٔ این‌ مارک‌ها و برچسب‌های نخ‌نمای تبلیغات مبتذل آخوندی و تکرار نوبه‌ای آنها توسط خامنه‌ای را پس بزنیم، آنچه که در آینهٔ واقعیت جامعهٔ ایران نشان می‌دهد، چیزی جز این‌ها نیست: این‌ها مردمان ایران هستند؛ زن و مرد و پیر و برنای ایرانی ضد ولایت فقیه، ضددین تحمیلی، ضد حجاب اجباری، ضداستبداد و دیکتاتوری، ضد زن‌ستیزی، ضداعدام و شکنجه، ضد صدور ارتجاع به دیگر کشورها به قیمت برباد دادن زندگی و هست و نیست مردم ایران و در یک‌کلام رأی‌دهندگان و انتخاب‌گران سرنگونی‌ حاکمیت آخوندیسم. حرف جدی که خامنه‌ای برای نگفتنش این همه دجالیت و دروغ و شارلاتانیسم آخوندی را تکرار و تجویز می‌کند، همین است و بس!

۱۳۹۸ آبان ۲۷, دوشنبه

مسعود رجوی - پیام شماره ۱۶- لرزه‌های سرنگونی سرتاپای استبداد دینی را درمی‌نوردد

مسعود رجوی - پیام شماره ۱۶- لرزه‌های سرنگونی سرتاپای استبداد دینی را درمی‌نوردد

شیخ هم‌چون شاه در انتهای راه چاره‌ای جز سرکوب ندارد اما گور خود کَنَــد به دست خود!
اینک لرزه‌های سرنگونی پیش چشم جهان که در ۱۳آبان پس از فرو ریختن "عمق استراتژیک" ولایت در اثنای قیام در عراق و لبنان می‌گفتیم...
سلام و درود بر شهیدان از شهریار و کرج و سیرجان تا بهبهان و از شیراز و مریوان تا خرمشهر و تهران و دیگر شهرها و مناطق ایران.
تبریک و تهنیت به عزم جزم خلق قهرمان و کانونها و فرزندان شورشگر آن.

خامنه‌ای امروز فرصت داشت عقب بنشیند اما شیخ هم‌چون شاه در انتهای راه چاره‌ای جز سرکوب ندارد.
حرف ما و مردم ما هم مانند روزگار شاه خطاب به دژخیم خلق و جلاد قرن این است که: بگیر، ببند، بکش، گور خود کنی به‌دست خود! این منطق خدشه‌ناپذیر تاریخ و تکامل و مبارزات رهائیبخش خلقهاست.

به خلیفهٔ فرتوت ارتجاع و سگهای زنجیری و جبهه همدست و پشتیبان که بر سن و سال اشرفیان خرده می‌گرفتند می‌گوییم: بفرمایید اینهم جوانانی که می‌خواستید! شورشگرانی که فقط دیروز بیش از تمام قیام دیماه ۹۶، صدها مرکز سرکوب و غارت حکومت را به آتش کشیدند و در هم کوبیدند. براستی که برایتان جهنمی ساختند. هل مِن مزید؟
تا روز خشم بزرگ خلق و خالق: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ
تا روزی که به دوزخ بگوییم آیا پر شدی و گوید آیا بیش از این هم هست.

خامنه‌ای بیهوده تلاش می‌کند با قرار دادن بقایای شاه در کنار مجاهدین و مقاومت ایران گذشته را با آینده درهم آمیزد تا به نفع حال (یعنی حاکمیت شیخ) تمام بشود. اما هیهات که زمان و عقربه‌های ساعت به عقب برنمی‌گردد.
در دیماه ۹۶ می‌گفت که نقشه را آمریکا کشیده و پول را عربستان داده و اجرا بر عهده مجاهدین است.
این بار اما جرقه را خودش با بنزین زده و پول گرفتن مجاهدین از عربستان هم به برگ سوخته تبدیل شده.
بیش از ۱۰۰شهر با جوانان دلاور و شورشگر به صحنه آمدند. سرکردگانش می‌گویند وقتی مردم به صحنه می‌آیند لباس‌شخصی هم دیگر اثر ندارد!

گوش کنید:
-ستاد عمار ۱
- بفرمایید
-آقا وضعیت قرمزه! به سمت فرمانداری در حرکتن!
-جمعیت پنج هزار نفره! بشیر دیر برسه، فرمانداری سقوط می‌کنه!
- انوری، الآن عوامل سپاه هم که روبه‌رو هستند کمک بگیرید ازشون. الآن بشیر هم پیگیری می‌کنم
-بشیر۲ بشیر۲ از سپهر
-آقا سپاه می‌گه من دستور ندارم.
کمک نمی‌ده! می‌گه با لباس شخصی!
-به‌درد من نمی‌خوره لباس شخصی!
-هماهنگی شد از همون پادگانشون بیان بیرون اونجا رو حفاظت کنند دیگه! چطور نمی‌آیند؟ بیرون؟
-بله سردار اینا می‌گن ما دستور نداریم.
-فقط با لباس شخصی، به‌درد من نمی‌خوره! دارن تخریب می‌کنند! جمعیت پنج هزار نفره!

آخوند جلاد رئیسی عیناً مانند امام فرو مایه‌اش در قتل‌عام ۶۷در برابر ” ضد انقلاب“ نسخهٔ ” قاطعیت “ می‌پیچد و می‌گوید:
«به دادستانهای محترم در سراسر کشور تأکید می‌گردد... در برابر هر گونه تعرض، در مورد اشرار، وابستگان به جریانهای ضد انقلاب و نفوذی‌هایی که با اقدامات خرابکارانه در راستای خواست دشمنان، امنیت مردم و جامعه را هدف قرار داده‌اند با همکاری نیرو‌های انتظامی و امنیتی با قاطعیت اقدام قانونی معمول دارند».

چاقوکش نظام، پاسدار شمخانی دبیر امنیت آخوندها نیز در جلسه غیرعلنی مجلس ارتجاع خط‌ و نشان کشیده و می‌گوید:
«تعدادی از افراد که اقدام به تحریک مردم در خیابان‌ها می‌کردند، شناسایی شدند. مشخص شد که آنان با سازمان (مجاهدین) در ارتباط هستند. آنان برخی از افراد شرور منطقه بودند، پول گرفتند تا ایجاد آشوب کنند و نقاط خاصی را هدف قرار دهند... این افراد با سناریوی از پیش تعیین شده قصد ایجاد مشکل در ایران، عراق، لبنان و برخی دیگر از کشورها را داشتند».

بیچاره آخوند و پاسدار که ختم کلام منتظری در نامه‌اش در مرداد ۶۷ را از یاد برده‌اند. منتظری نوشت: «در خاتمه مجاهدین خلق، اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت است یک نحو منطق است... با کشتن حل نمی‌شود بلکه ترویج می‌شود».
×××××
حرف ما با ولی‌فقیه ارتجاع در موضوع بنزین این است که باید زهر بخورد و عقب بنشیند تا راه پیشروی قیام هموار شود. باید پول را از سوریه و عراق و لبنان و از سپاه و لباس شخصیها و از نیروی قدس و اطلاعات آخوندها و سگهای زنجیری آن در داخل و خارج کشور کم کند و نه از سوخت و سفرهٔ مردم.

شاه در پاییز ۱۳۴۳ در زمان نخست‌وزیری حسنعلی منصور یکی دو روز قیمت نفت و بنزین را دو برابر کرد اما وقتی مردم بپا خاستند و به صحنه آمدند به‌سرعت عقب نشست.
شیخ اگر چنین نکند، لاجرم باید پای لرز و لرزهٔ افزایش قیمت بنزین بنشیند.
شعله‌های بیشتر در انتظارند. قیام برای آزادی شعله می‌کشد.
به جوانان شورشگر، به‌ویژه مجروحان کمک کنید و پناه بدهید. هیچکس جز خلق در زنجیر به ما پول و پناه نمی‌دهد.
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ماست.
مسعود رجوی
۲۶آبان ۱۳۹۸

۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

آرتیست یه بار اول صحنه وارد می شه یه بار هم آخر صحنه

درگیری شدید در #اتوبان_پاسداران #تبریز

مادرم خیلی دل پری از آخوندها داشت و همه اش نفرین و لعنت می فرستاد. مادربزرگم خدا بیامرزتش اولین بار که عکس خمینی را دید گفت این از سروصورتش خشم و کین می باره خدا میداند که با ملت چیکار میخواد بکنه.
اواخر سال ۵۹ بود در بازار تبریز بودم.مادرم با فروشنده ای را وارد صحبت و یا درددل شد و پرسید آقا تراخدا این آخوندها را کی میخواهید از مملکت بیرون کنید اول هم شما (تبریز) شروع کردید.
فروشنده با لهجه غلیط تبریزی و جوانمردانه برگشت گفت:
خانم میدونی آرتیست صحنه یه بار اول صحنه وارد می شه یه بار هم آخر صحنه، تبریز اولشو اومد آخر صحنه وارد خواهد شد.
قریب به چهل سال گذشت و چشم به آرتیست صحنه بودم که وارد شود. که الان وارد شد چه وارد شدنی،
 شورشی، بیباک، ستارخانی، واقعا دست مریزاد. من خیلی وقت بود که منتظر این خروش و شورشتون بودم. درود برشما تبریزیها و تمام آذریها، درود بر تمام اقوام بلوچ و فارس و کرد و آذری و ... درود خداوخلق برشما.
درود بر شهدای به خون خفته که با خون خودشان نشان دادند که آخوندهای دین فروش رفتنی هستند ولی با قیمت کلان.
ایران ما گلستان خواهد شد به دست جوانان غیور وطن. درود درود درود.

۱۳۹۸ آبان ۱۵, چهارشنبه

پیام مسعودرجوی از زندان قزل قلعه چه بود؟

انتشار پیام مسعود_رجوی از زندان در باختر امروز
مسعودرجوی پس از این‌که به‌علت کارزار گسترده و فعالیتهای برادرش اعدام نشد، در پیامی که ۳اردیبهشت ۵۱ از زندان قزل قلعه ارسال کرد نوشت:
هموطنان مبارز، رزمندگان انقلابی، برادران مجاهد
به‌عنوان یک مجاهد ناچیز و به اقتضای وظیفه انقلابی و انضباط تشکیلاتی خود را آماده کرده بودم تا ناچیزترین سرمایه خود یعنی جانم را به انقلاب این خلق بزرگ هدیه کنم تا به این ترتیب پیرو صدیقی برای قهرمانان و رزمندگان بزرگواری باشم که با جانبازی و نثار خون خود در ماههای اخیر ثابت کردند که خلق ما تصمیم قطعی را برای نجات زندگیش از تباهی گرفته است تصمیمی که بر اساس آن هر خلقی از لحظه‌ای که مرگ را بر تسلیم مرجح می‌داند شکست ناپذیر شده و پیروزیش تضمین می‌گردد. اما به‌دلیل منافع مادی و تبلیغاتی دیکتاتوری حاکم مخصوصاً در خارج از ایران فعلاً از این سعادت جاویدان محروم شده‌ام.
مسعود رجوی در قسمت دیگری از این پیام که در نشریه باختر امروز هم منتشر گردید، ضمن افشای جوسازی و شایعات دشمن، با یادآوری جمله‌ای از یک انقلابی بزرگ گفت: برای ما چه یک حزب، ارتش و یا فرد هر چه بیشتر مورد طعن و لعن و نسبتهای ناروای دشمن واقع شویم مسأله این است که او را بیشتر خشمگین کرده‌ایم، لیکن آنچه در این لحظات مهم است تجدید عهد با شهدای بخون خفته که در آخرین دم لبهای تبدارشان را بوسیده و صدای پرطنین قلبشان را شنیده‌ام و متفقاً سوگند خورده‌ایم:
"تا پیروزی" وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
و به‌زودی ستمکاران خواهند دانست که چگونه آنها را در هم می‌شکنیم.
مسعود رجوی ـ ۳-۲-۱۳۵۱ زندان قزل قلعه

دکتر کاظم رجوی در مصاحبه تلویزیونی خطاب به مردم سویس چه گفت؟


    دکتر کاظم رجوی در مصاحبه تلویزیونی خطاب به مردم سوئیس گفت:
«ده روز است که محکومیت به اعدام برادرم برای بار دوم تأیید شده و قطعیت یافته است. ده روز است که بیش از پیش، وقتی زنگ در به صدا در می‌آید، وقتی تلفن زنگ می‌زند یا کسی به‌سادگی می‌پرسد «آیا اطلاع داری» دلم فرو می‌ریزد. زیرا فکر می‌کنم که خبر بد، خبر اعدام، خبر تیرباران، خبر سرنوشت را آورده‌اند. دلم به‌کار نمی‌چسبد. کم کم زندگی و زیباییهایش را فراموش کرده‌ام. ای کاش مرا می‌گرفتند و به جای برادر جوانم زندانی می‌کردند».

دکتر کاظم رجوی همچنین با تشکیل کمیته سوئیسی دفاع از زندانیان سیاسی ایران و ارسال نامه سرگشاده با ده‌هزار و هفتصد امضا توسط کمیته سوئیسی دفاع از زندانیان سیاسی برای شخص شاه سرانجام در ۳۰فروردین سال ۵۱، در اثر فعالیتهای پیگیر دکتر کاظم، حکم اعدام مسعود رجوی به حبس ابد تبدیل گردید.
در دیماه سال ۵۳ دکتر کاظم مجدداً با خبر شد که مسعود رجوی از زندان قصر به اوین یا کمیته مشترک منتقل شده و اجازه ملاقات هم به خانواده‌اش نمی‌دهند. این خبر برای دکتر زنگ خطری بود. دوباره دست به‌کار شد. از طریق ارگانهای حقوقی شخصیتهای سیاسی، نمایندگان مجلس، افشاگری علیه دستگاه ترور شاه را شروع کرد. چند ماه بعد رژیم ۹مجاهد و فدایی را در تپه‌های اوین تیرباران کرد. بعدها معلوم شد که نام مسعود رجوی هم توسط ساواک در همین لیست قرار داشته اما قبل از اجرا حذف شده است.
پیروزی دکترکاظم‌رجوی در مقابل حکم اعدام بیدادگاه شاهنشاهی


۱۳۹۸ آبان ۱۲, یکشنبه

مسعود رجوی کیست؟ قسمت اول

مسعود_رجوی دوران دانشجویی
مسعود رجوی در سال ۱۳۲۷ در شهر طبس واقع در استان خراسان به‌دنیا آمد. پدرش حسین رجوی، تحصیلکرده و از کارمندان اداره ثبت اسناد و مادرش راضیه جلالیان خانه‌دار بود. این خانواده ۶فرزند داشت.
مسعود رجوی تحصیلات ابتدایی را در دبستان فارابی مشهد و دوران متوسطه را دردبیرستان شاهرضا در مشهد گذراند.
مسعود رجوی پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته حقوق سیاسی دانشکده حقوق‌دانشگاه تهران پذیرفته شد و در خرداد ۱۳۵۰ موفق به اخذ لیسانس گردید.

مسعود رجوی ـ آشنایی با سیاست و عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران 

مسعود رجوی در دوران دبیرستان با محافل مختلف روشنفکری و مبارز آشنا شد و به افکار آیت‌الله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان علاقمند گردید. مسعود رجوی با محمد حنیف‌نژاد و یارانش در دوران دانشجویی آشنا شد.
مسعود رجوی بعد از آشنایی با گروه حنیف‌نژاد، در سال ۱۳۴۶ به‌ عضویت سازمان مجاهدین در آمد و مدتی بعد محمد حنیف‌نژاد وی را وارد گروه تدوین ایدئولوژی نمود. او به‌همراه بنیانگذار مجاهدین مشغول تدوین ایدئولوژی سازمان مجاهدین شد و پس از مدتی به عضویت مرکزیت سازمان مجاهدین خلق درآمد.
مسعود رجوی نحوه آشنایی با افکار سیاسی و چگونگی عضویتش در سازمان مجاهدین را این‌گونه توضیح می‌دهد:
«من در اردیبهشت ۱۳۴۶ به عضویت مجاهدین که در آن زمان هیچ نامی نداشتند و در محاورات، در مورد خودشان فقط از کلمه «سازمان» استفاده می‌کردند، درآمدم. دوستی داشتم به نام حسین روحانی که در دانشکده کشاورزی کرج درس می‌خواند. او هم در تهران و هم در مشهد به من سر می‌زد و گاه هر دو در یک محفل سیاسی و مذهبی آن روزگار که از دانشجویان و دانش‌آموزان مبارز در شبهای جمعه تشکیل می‌شد، شرکت می‌کردیم.
بعدها فهمیدم که او قصد عضوگیری مرا داشته و از مدتی قبل به‌عنوان «رابط» عمل می‌کرده است. البته من نمی‌دانستم به‌دنبال چیست چون گاهی وقتها سؤالات خیلی ریزی از من می‌کرد یا به خانه‌مان می‌آمد تا خوب مرا بشناسد.
در آن زمان محافل گوناگونی در همه جای ایران از جمله شهر مشهد وجود داشت. قبل از عضویت در مجاهدین، عمده وقت ما در همین محافل یا به خواندن کتابهای مختلف می‌گذشت. منظورم اساساً محافل روشنفکریست که مضمون مشترک همه آنها مخالفت با حکومت و دیکتاتوری شاه بود.
از سال ۴۲ و ۴۳ در کانون نشر حقایق اسلامی (که آقای محمد تقی شریعتی پدر دکتر علی شریعتی آن را اداره می‌کرد)، با شهدای بزرگ فدایی، مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان آشنا شده بودم و تقریباً هم دوره بودیم. پویان در دبیرستان فیوضات تحصیل می‌کرد که دیوار به دیوار دبیرستان ما (دبیرستان شاهرضا) بود. بعدها مسعود احمد زاده و پویان قهرمانان خلق و پرچمداران پیشتاز سازمان چریکهای فدایی شدند.
دوستی ما تا اواخر سال ۱۳۴۸ در زمان دانشجویی در دانشگاه تهران ادامه پیدا کرد. ساعتها قدم می‌زدیم و بحث و گفتگو می‌کردیم و گاهی هم بحث را در چایخانه دانشکده علوم ادامه می‌دادیم. فدایی بزرگ مسعود احمد زاده دانشجوی ریاضی در دانشکده علوم بود. بعد از سال ۴۸ دیگر یکدیگر را ندیدیم. به‌نظرم اشتغالات طرفین در سازمانهایشان فرصتی برای اینکار باقی نمی‌گذاشت. آخرین بار مسعود احمدزاده را در اواخر سال ۱۳۵۰در مینی‌بوسی دیدم که مشترکاًً ما و او را از سلولهای اوین با دستهای بسته به دادرسی ارتش برای محاکمه می‌برد. دیدم که هم‌چنان فکور و سرفراز در ردیف اول نشسته و در محاصره مأموران ساواک فقط می‌توانستیم با نگاه و تکان دادن سر با هم صحبت کنیم… » (مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۲۸۲)
مسعود_رجوی در بیداگاه شاهنشاهی
مسعود رجوی در ضربه اول شهریور ۱۳۵۰ ساواک شاه به سازمان مجاهدین، به همراه دیگر اعضای سازمان دستگیر شد. این حادثه زمانی رخ داد که یکی از اعضای مجاهدین در تلاش برای تهیه سلاح به یکی از اعضای سابق حزب توده به نام شاهمراد دلفانی که به عضویت ساواک درآمده بود مراجعه نمود. در این حادثه که پس از یک سلسله تعقیبهای گسترده توسط ساواک انجام شد، صددرصد مرکزیت و نود درصد از اعضاء دستگیر شدند.
طبق دستور و درخواست محمد حنیف‌نژاد قرار شد اعضای مرکزیت همه اتهامات را برعهده بگیرند تا اعضای جدیدالورود سازمان و هوادارانی که در جریان این ضربه دستگیر شده بودند، هر چه زودتر آزاد شوند. این کار البته به قیمت اعدام و افزایش شکنجه‌های وحشیانه ساواک روی اعضای مرکزیت سازمان انجام می‌شد.
مسعود رجوی در این دوران به کادرهای زندانی سازمان پیام داده برای دفاع فعال در برابر دادگاه آماده شویم. طبق آخرین توافقاتی که پشت درهای بسته سلولها و در خفا انجام گردید قرار شد؛
«دفاع ایدئولوژیک و آرمانی از سازمان مجاهدین خلق توسط کسانی انجام شود که نقش ایدئولوژیک در سازمان داشتند و مسئولیت دفاع قانونی به افرادی واگذار شد که نقش‌های تاکتیکی و ساده داشتند».
اعضای مرکزیت و بنیانگذاران سازمان مجاهدین موضوعات را بین خود تقسیم کردند و قرار شد مسعود رجوی دفاع تاریخی ـ سیاسی را در برابر دادگاه انجام دهد.

مسعود رجوی در جریان قرائت کیفرخواست و اظهارات دادستان در برابر خبرنگاران خارجی و داخلی که در دادگاه نظامی شماره یک دادرسی ارتش حاضر بودند، پیوسته با دادستان نظامی، درگیری و مجادله لفظی داشت و به تصحیح غلط های املایی و انشایی و استنادات غیرقانونی دادستان در کیفرخواست می‌پرداخت.
وقتی مجاهدین در پاسخ به سؤالات ابتدایی دادگاه، به‌هنگام احراز هویت و سؤال پیرامون شغل و تابعیت، همگی خود را مجاهد خلق و تبعه خلق ایران معرفی کردند، دادستان اعتراض کرد و گفت: شغلی به‌عنوان مجاهد و دولتی تحت عنوان خلق ایران به‌رسمیت شناخته نیست و اینجا دولت شاهنشاهی ایران است.

ادامه دارد...