۱۳۹۵ مهر ۴, یکشنبه

ليست دارايي سران رژيم در بانكهاي خارجي

ميزان دارايي 67 نفر منتشر شده كه از اين ميان به انتشار دارايي هايغلامحسين الهام، مهدي احمدي نژاد، علي لاريجاني، محسن و ياسر هاشمي، احمدرضا رادان، حميد رسايي، حسين شريعتمداري، داوود احمدي نژاد، اسفنديار مشايي و مجتبي ثمره هاشمي ميپردازيم .

1- دارايي غلام حسین الهام: 25 میلیون دلار در دبی،13 میلیون دلار در ترکیه، 17 میلیون دلار درسوئیس،0.7 میلیون دلار در بیروت
2- مهدی احمدی نژاد:18 میلیون یورو در بلژیک،45 میلیون یورو در سوئیس،44 میلیون دلار دربانک اسلامی شریعت
3- علی لاریجانی:185 میلیون ایورو در استرالیا،16 میلیون ایورو در امارات متحده عربی، 112 میلیون ایورو در مالزی
4 - محسن هاشمی بهرامانی: 35 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 56 میلیون دلار در بلژیک
5 - احمد رضا رادان: 98 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 65 میلیون دلار در کویت، 121 میلیون دلار در افریقای جنوبی
6- حمید رسائی: 62 میلیون دلار در مجارستان،32 میلیون یورو در آلمان، 18 میلیون پوند در انگلیس، 14 میلیون دلار در امارات متحده عربی
7- حسین شریعتمداری: 225 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،54 میلیون دلاردرآلاناخل کمپانی، 65 میلیون یورو در«ح.س. ب. س» بانک انگلیس
8- داوود احمدی نژاد: 55 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،48 میلیون یورو در ایالات متحده عربی، 8 میلیون دلار در بانک پترزبورگ روسیه
9- یاسر هاشمی بهرماني: 22 میلیون ایورو در آلمان، 12 میلیون ایورو در استرالیا، 14 میلیون دلار در ایالات متحده عربی 
10- اسفندیار رحیم مشایی: 5.2 میلیون دلار در آلمان، 32 میلیون دلار درایتالیا، 41 میلیون دلار دردوبی 
11- ـ مجتبی هاشمی ثمره:28 میلیون دلار در اسپانیا، 76 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 124 میلیون دلار در مالزی 

۱۳۹۵ مهر ۳, شنبه

براستی انتخاب منیره چه بود؟ چرا چنين انتخابي كرد؟


منیره ستاره پرفروغی که در میان کهکشان زنان مجاهد خلق می درخشد.

 نگاه کن من منیره رجوی ام، قصه نیستم که بگویی، نغمه نیستم که بخوانی، صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی، یا چیزی چنان که بدانی، زیباترین حرف و نجوای من این است: من تک خواهر عاشق مسعود هستم، پس عشق را فریاد کن ... 

منیره خواهر کوچک مسعود رجوی بود. در پاییز سال 60 رژیم آخوندی تمامی اعضای خانواده مسعود را دستگیر کرد و منیره مجبور به اتخاذ زندگی مخفی شد. او در تابستان سال 61 همراه با همسر و دو فرزند خردسالش دستگیر شد.

آخوند نیری، حاکم شرع اوین پشت اعدام شهید منیره رجوی بوده و اصرار داشته که این کار در اسرع وقت صورت بگیرددژخیمان خمینی منیره را 4سال بعد از پایان دوران محکومیتش، در قتل‌عامهای سال67 به دستور شخص خمینی اعدام کردند..

یکی از زندانیانی که هم بند منیره بوده می نویسد:

يکبار منيره را به خاطر اين که در داخل بند به بچه ها زبان انگليسی درس می داد، به بازجويی بردند. آن شب، او را به صورت وحشيانه يی زدند. طوری که وقتی برگشت تمام بدنش ورم کرده و کبود شده بود. پاهايش به اندازه يک متکا باد کرده و خونين بود. ولی او با روحيه شاداب هميشگي اش آمد، در راهروی بند نشست و با آرامش تمام گفت: امروز همه حرفشان اين بود که چرا به بچه ها زبان انگليسی ياد می دهم. گفتند تو داری آدمها را تربيت می کنی که وقتی از زندان آزاد شدند، بروند خارج پيش برادرت!

 باآنکه ارج و قرب خاصی در ميان بچه ها داشت ولی هيچ وقت ذره يی غرور در او ديده نمی شد. آن قدر خاکی بود که کسی او را معرفی نمی کرد، هيچ وقت نمی شد فهميد که او خواهر مسعود است. مهربانی او زبانزد همه بود. هر وقت از بازجويی برمی گشتی، اولين کسی که بالای سرت می آمد، منيره بود. بارها از او شنيدم که می گفت: اينها می خواهند انسانيت آدم را نابود کنند و بايد با همين هم جنگيد. بايد هرچه بيشتر عاطفه هايمان را نثار کنيم .او خودش شاخص عاليترين عواطف و روابط انسانی بود.

يکی دیگر از زندانيان سياسی که منيره رجوی را در شکنجه گاه خمينی ديده بود، می نويسد:

يک روز که برای بازجويی به شعبه۷ دادستانی رفته بودم، پشت در اتاق شکنجه در اوين، دو کودک۵ساله و ۳ساله را ديدم که موهای بور و چهره هايی سفيد داشتند. خيلی تعجب کردم که بچه هايی در اين سن و سال، کنار اتاق شکنجه چه کار می کنند و چرا بايد ناظر اعمال شکنجه گران باشند؟ مادرشان به سختی آرامشان می کرد و نمی دانست با آنها چه کار کند. نگهبان هم مدام آنها را دعوا می کرد و کتک می زد. در داخل اتاق، در يک فرصت مناسب، نام مادرشان را پرسيدم. او گفت: من منیره رجوی هستم جرمم فقط خواهر مسعود بودن است. ...

براستی انتخاب منیره چه بود؟

چرا به اعدام محکوم شد و چرا شهادت را انتخاب کرد؟ آخر مگر او زندگی خوبی نداشت؟ مگر تحصیل کرده نیوکسل انگلستان نبود؟ مگر فرزند نداشت؟ شک ندارم که عشق مادری اش نسبت به مریم و مرجان چون دری در دل صدف می درخشید و یا نه بهتر است بگویم همان عشق مادری چون این عشق قابل تعریف یا توصیف نیست.

و هزاران چرا و مگرهای دیگر...آخر چرا انتخابش بین ماندن و رفتن، بودن و نبودن، بودن بود. شاید شما که این را می خوانید بگویید چرا با کلمات بازی می کنم مگر بین ماندن و رفتن و بودن و نبودن تفاوتی است شاید هم نه این سوال را نکنید.

ولی من می خواهم بدانم چرا منیره این انتخاب را کرد و این راه را رفت؟ آیا نمی توانست با یک کلمه یا جمله ای از زندان آزاد شود؟و یا نمیتوانست بگوید من که کاری نکرده ام، به چه جرمی مرا دستگیر و محاکمه می کنید؟ آیا نمیتوانست ...

اینها همه سوالاتی است که مدام در گوش من زمزمه می کرد. دلم میخواست که زمان و تاریخ به عقب برمی گشت و از منیره می پرسیدم که چرا چنین انتخابی را کردی؟

دلم میخواست یکبار هم شده وقار و متانت او را می دیدیم چشمان پرفروغش را نگاه می کردم و دستان گرمش را می فشردم، زیباترین حرفهایش را می شنیدم و در ضمن پاسخ سؤالاتم را می گرفتم.

به عکسش خیره شده بودم انگار داشت با من حرف می زد که به چی فکر می کنی میخواهی به چی برسی؟ چرا پاسخ سوالاتت را در خودت جستجو می کنی؟

نگاه کن من منیره رجوی ام، قصه نیستم که بگویی، نغمه نیستم که بخوانی، صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی، یا چیزی چنان که بدانی، زیباترین حرف و نجوای من این است: من تک خواهر عاشق مسعود هستم، پس عشق را فریاد کن ... 

منهم فریاد کردم منیره جان:

حال دانستم که نامش عشق بود،

 این روایتها تمامش عشق بود

عشق یعنی باز مرغی پر کشید 

در شب زندان گل آذر دمید

عشق یعنی با فدا آمیختن

در دل مرداب موج انگیختن

عشق یعنی صدق، بال و پر فدا

پر زدن تا اوج اوجِ قله ها

عشق یعنی دیدن روز ظفر

در شب آوار پر از دود و شرر

حال دانستم که نامش عشق بود

این روایتها تمامش عشق بود ...

    

۱۳۹۵ مهر ۱, پنجشنبه

پیام مریم رجوی، به‌مناسبت شروع سال تحصیلی ۹۶-۹۵


دانش‌آموزان و دانشجویان عزیز
معلمان و استادان ارجمند! 
مشعل‌داران فرهنگ و دانش و همه زنان و مردان شریفی که در بیداد ارتجاع و جهل و اجبار و دین‌فروشی به‌نگاهبانی از حقیقت برخاسته‌اید و دل‌هایتان به‌آزادی ایران روشن است. به‌همه شما درود می‌فرستم.

امیدوارم که در سال تحصیلی تازه، کوشش‌های ارزشمندتان برای آموختن یا آموزش دادن هرچه بیشتر با عزم آزادی‌طلبی و مقاومت قرین باشد.
با شروع سال تحصیلی، سرمای سکوت و ترسی که آخوندهای مرتجع و پاسداران جهل و ستم حاکم کرده‌اند، مغلوب شور و شوق جمعی و روحیه نوجویی و نوخواهی شما می‌شود که دست‌ در‌ دست هم در کوچه و خیابان و در مدرسه و دانشکده پرنشاط‌ترین و گرم‌ترین تلاش و تحرک جمعی را شروع می‌کنید. 
یاد همه دختران و پسران دانش‌آموز و دانشجوی میلیشیا و پیشگام و پیشتازی به خیر که در همین مدرسه‌ها و دانشکده‌های شما درس می‌خواندند و همیشه در صف اول اعتراض و قیام در برابر ارتجاع و دیکتاتوری بودند. 
خمینی گمان می‌کرد که با موج اعدام‌های دهه ۶۰ و قتل‌عام ۶۷ می‌تواند بقای رژیمش را تضمین کند، ولی شگفتا که در شروع سال تحصیلی، شاهد جوشش خونهای پاک آن‌ها و کارزار دادخواهی هستیم که به‌خصوص بعد از انتشار فایل صوتی آقای منتظری، جامعه ایران را تکان داده و اکنون باز هم صدا و پیام آن‌ها را می‌شنویم که: درس اول در هر کلاس و در هر مدرسه و دانشکده، درس آزادی است.

فرزندان آینده ساز ایران،
معلمان و استادان گرامی! 

امسال در حالی سال تحصیلی شروع می‌شود که بحران و پریشانی حاکم بیش از هر جا در نظام آموزشی کشور دیده می‌شود.
در مدارس به‌صورت یک نابسامانی فزاینده، فقر و پژمردگی کودکان و نوجوانان، نابرابری عمیق، سطح تحصیلی نازل، فضای آموزشی تنگ و خفه‌کننده و معلمان به‌ستوه آمده.
و در دانشگاهها به‌صورت سقوط علمی و رکود و بی‌آیندگی محیط‌های آموزشی و محرومیت دانشجویان و استادان.

در مقابل ۱۳ میلیون دانش‌آموز ایرانی که امسال به مدرسه می‌روند، ۴میلیون کودک و نوجوان بین ۶تا ۱۴ ساله از تحصیل بازمانده‌اند. بسیاری از آن‌ها کودکان کارند. بخشی از آن‌ها والدین‌شان معتاد یا بسیار فقیرند و عده‌یی حتی شناسنامه ندارند.
کمبود فضای آموزشی از مهم‌ترین معضلات آموزش و پرورش است. به‌جز بخش محدودی از مدارس، فقدان امکانات تربیت‌بدنی و امکانات تفریحی ویژگی مشترک همه مدارس است. مدارس دخترانه و مدارس مناطق محروم به‌خصوص در استانهای سیستان و بلوچستان، هرمزگان و آذربایجان غربی همه در محیط‌های تنگ و محدود فشرده شده‌اند و با استانداردهای آموزشی و بهداشتی فاصله بسیار دارند.
۳۲هزار مدرسه یعنی یک سوم مدارس کشور فرسوده و فاقد ایمنی است و باید تخریب و بازسازی شود. در تهران حدود ۱۷هزار کلاس در نوبت مقاوم‌سازی است. اما با توجه به‌ محدودیت بودجه دولتی، مقامهای رژیم برآورد می‌کنند که بازسازی مدارس پایتخت به ۳۲ سال وقت احتیاج دارد. نوسازی مدارس کل کشور نیز با بودجه فعلی نیم قرن به‌درازا می‌کشد. 
آخوندها درآمد و ثروت کشور را خرج سپاه پاسداران و جنگ‌افروزی و کشتار در سوریه و عراق می‌کنند. در عوض خانواده‌های تهیدستی را که حتی از عهده تأمین زندگی خود برنمی‌آیند وادار می‌کنند بخشی از هزینه مدرسه‌ها را بپردازند.
واقعیت تعیین‌کننده دیگر سرکوب و اختناق حاکم، انسداد کامل فضای فکری و سیاسی و رویکرد تحمیلی آموزش‌ها، روش‌های تدریس و رفتارها با دانش‌آموزان است. 
رواج افسردگی و مشکلات روانی و فقدان سرزندگی و شادابی از تأثیرات همین اختناق است. علاوه بر آن‌ ، گرسنگی و سوء تغذیه، مشکلات جسمی دانش‌آموزان و قامت‌های نحیف، همه گویای نتایج وحشتناک نابرابری و بی‌عدالتی و فشارهای اقتصادی و سیاسی بر جامعه ایران است که لطمات آن بیش از همه متوجه کودکان شده است. 
بر طبق برآوردهای رسمی، یک درصد جمعیت سیزده میلیونی دانش‌آموزان درگیر اعتیادند. نسبت دانشجویان معتاد نیز به ۲.۶درصد می‌رسد. بنابراین بر طبق آمارهای دولتی که معمولاً کمتر از واقعیت است، در مجموع بیش از ۲۵۰ هزار دانش‌آموز و دانشجوی معتاد وجود دارند. 
راستی چه بر سر جامعه ایران آمده است؟ چه طاعونی، چه بلایی، چه جنگ ویرانگری واقع شده که این طور همه چیز تکیده شده و تحلیل رفته و پژمرده شده است؟ این بلا همان ولایت فقیه است که هر چه حاکمیت‌اش طولانی‌تر می‌شود حرث و نسل ایران را بیشتر به‌تباهی می‌کشاند. 
با این‌همه، رژیم حاکم هرگز از نسل جوان و نوجوان، از معلمان به‌پاخاسته و از مدارس که هر کدام می‌تواند کانونی برای اعتراض و شورش باشد، آسوده خاطر نیست. به‌همین دلیل طرح استقرار آخوندها در تک‌تک مدارس را به اجرا گذاشته است. امسال بیش از ۲۰هزار آخوند خود را به مدارس سراسر کشور تحمیل می‌کنند تا برای تشدید اختناق و رواج اباطیل ارتجاعی تحت نام اسلام تلاش کنند. 
خوشبختانه در سال تحصیلی گذشته، باز هم خواهران و برادران آموزگار ما به‌ اعتراضها و اعتصاب‌های تحسین‌برانگیز خود ادامه دادند. آن‌ها سیاست ارتجاعی و سرکوبگرانه ولایت‌فقیه در آموزش‌وپرورش را به چالش کشیدند، پرچم حق‌طلبی را در شهرهای مختلف باز هم برافراشتند، بر آزادی معلمان زندانی پافشاری کردند، و خواستار رسمیت یافتن حق اعتراضات صنفی فرهنگیان و رفع نابرابریها در مورد معلمان شدند.
به‌همه‌ آن‌ها درود می‌فرستم و دانشجویان و دانش‌آموزان و عموم هموطنان را به همبستگی و حمایت از خواستهای برحق معلمان و فرهنگیان شریف ایران فرا می‌خوانم.

نسل جوان و نوجوی ایران، فرهنگیان و دانشگاهیان آزاده! 
بحران بزرگ نظام آموزشی، دانشگاهها و آموزش عالی را نیز به انحطاط تأسف‌انگیزی کشانده است. به‌رغم افزایش کمی دانشگاهها که بخش عمده آن نظیر دانشگاه به‌اصطلاح آزاد، به‌خاطر منافع غارتگرانه آخوندهای حاکم صورت گرفته، مراکز آموزش عالی از نظر علمی سقوط کرده است. 
از طرف دیگر بودجه آموزش‌عالی در حدی است که برخی دانشگاهها قادر به پرداخت حق‌التدریس استادان نمی‌شوند. در سال جاری، بودجه مهم‌ترین دانشگاههای کشور شامل دانشگاههای تهران، صنعتی شریف، شیراز، اصفهان، تبریز، فردوسی مشهد، صنعتی اصفهان، امیر‌کبیر و علم و صنعت در مجموع از بودجه دولتی حوزه‌ به‌اصطلاح علمیه و نهادهای دین‌فروشی کمتر است. 
فقر دانشجویان، پس‌رفت محتوای دروس دانشگاهی و معضل عظیم بیکاری دانش‌آموختگان بخش دیگری از نتایج انحطاط آموزش عالی است. مطابق گزارش منابع دولتی، از حدود ۴۰‌میلیون نفر جمعیت غیرفعال کشور، پنج و نیم میلیون نفر فارغ‌التحصیلان دانشگاهی فاقد شغل‌اند. 
در حقیقت این نظام آموزشی به‌بن‌بست رسیده و از هم گسیخته شده است. این شکستی است که ولایت فقیه نه قادر است از آن بیرون بیاید نه اولویت‌های نظامی و تروریستی‌اش اجازه می‌دهد. 
نظام آموزشی ایران برای از سر گرفتن زندگی و پیشرفت حقیقی، قبل از هر چیز به‌ نسیم حیات‌بخش آزادی نیاز دارد. اولین قدم برای نجات آموزش و پرورش و آموزش عالی ایران کنار‌زدن آخوندهای حاکم و سرنگونی حکومت ولایت فقیه است. مبارزه برای به‌زیر کشیدن این رژیم، چنان که رهبر مقاومت مسعود گفته است: «هسته مرکزی کارزار ملی و میهنی با این رژیم بوده و خواهد بود» .
دانش‌آموزان و دانشجویان شجاعی که از سی خرداد ۶۰ تا امروز در برابر رژیم حاکم به مقاومت برخاسته و جان خود را فدا کرده‌اند، پیشتازان و طلایه‌داران همین مبارزه‌اند. دانشجویانی که بخش عمده قتل‌عام‌شدگان سال ۶۷ را تشکیل می‌دهند، برای همین چشم‌انداز پرشکوه یعنی آزادی ایران و برپایی یک جامعه دموکراتیک به‌پاخاسته بودند.
هم‌چنان که اشاره کردم، یاد و راه آن شهیدان، امروز بیش از هر زمان دیگری، جامعه ما را برای کارزار دادخواهی و برهم‌زدن بساط اعدامها برانگیخته است؛ از اعدام ریحانه‌ها و کشتن نداها و ستارها و بهنودها تا شهدای قیام ۳۰خرداد و ۵مهر و ۳۰هزار گل سرخ سربدار در قتل‌عام ۶۷... 
این موجی است که از خون شهیدان و از خاک پاک خاوران بر می‌خیزد تا فریاد دادخواهی و «نه به اعدام و ارعاب آخوندی» را در ایران و جهان طنین‌انداز کند، جلادان را به پای میز عدالت بکشاند، جام زهر حقوق‌بشر را به‌ حلقوم ولایت فقیه بریزد و مشعل‌های آزادیخواهی را هرچه فروزان‌تر کند... 
در آغاز سال تحصیلی، شما دانش‌آموزان و دانشجویان و معلمان و استادان آزاده را به شرکت هرچه فعال‌تر در کارزار دادخواهی فرا می‌خوانم. جای شما و ابتکارهای شما، به‌عنوان مشعلداران آگاهی، در پیشاپیش صفوف این جنبش است؛ ازهر گونه فعالیت مبتکرانه علیه اعدام و دادخواهی قتل‌عام بر روی اینترنت و شبکه‌های اجتماعی تا روشنگری در مدرسه و دانشگاه و شعارنویسی در کوچه و خیابان؛ از اطلاع‌رسانی درباره شهیدان و زندانیان تا تجمعات اعتراضی و برهم‌زدن بساط اعدامها و شلاق‌زدنها و همه اهانت‌های ضدانسانی... 
این چنین است که راه تحقق ایران آزاد فردا بر اساس آزادی، دموکراسی، برابری و جدایی دین و دولت و ایجاد یک نظام آموزشی پیشرفته باز می‌شود.
یک آموزش‌وپرورش پیشرفته که برای همه فرزندان ایران رایگان و الزامی است، 
یک آموزش عالی معتبر مبتنی بر آزادی آکادمیک و یک نظام ورزشی فراگیر که امکان فعالیت آزادانه و برابر دختران و پسران در شهر و روستا در عرصه‌های گوناگون ورزشی را فراهم می‌سازد.
یک نظام آموزشی که در آن:
ـ عموم هموطنان از ملیت‌های گوناگون ایران هویت فرهنگی و دینی و زبانی خود را حفظ کنند، و به زبان مادری خود سخن بگویند، کار و تحصیل کنند و آن را اشاعه دهند.
ـ‌ دختران و پسران دانشجو و دانش‌آموز از هر ملیتی، با هر عقیده‌یی و با هر موقعیت اجتماعی و مالی از فرصت‌های برابر در آموزش‌وپرورش، آموزش عالی و اشتغال برخوردار باشند. 
ـ معلمان و استادان از امکان تدریس و تحقیق عاری از قید و بند برخوردار می‌شوند و از نظر اجتماعی و سیاسی شأن شایسته خود را باز می‌یابند.
ـ جوانان و نوجوانان راه و رسم زندگی دموکراتیک به‌ویژه ارزش‌های برابری‌طلبانه میان زن و مرد را فرا می‌گیرند، احترام متقابل و بردباری و خویشتن‌داری نسبت به ‌ادیان و عقاید سایرین را پیشاروی خود قرار می‌دهند، از خود گذشتگی برای منافع و مصالح جامعه را در پیش می‌گیرند و برای مشارکت سیاسی توانایی کسب می‌کنند. 
ـ و هنرهای زیبا در رشته‌های گوناگون آن بخشی از آموزش‌ها در دبیرستانها و دانشگاهها شده باعث شکوفایی و سرزندگی نسل‌ها می‌شود.
نیروی این تحول بزرگ، شما جوانان آگاه و آزاده ایرانید. همه شما را به‌ مبارزه برای برپایی ایران آزاد و دموکراتیک فرا می‌خوانیم.

۱۳۹۵ شهریور ۲۶, جمعه

چرا دژخيم مرتضوي به جنايات خود اعتراف و عذرخواهي مي كند؟


بحث محاکمه مسخره سعید مرتضوی جنایتکار و معذرت‌خواهی او از خانواده‌های قربانیان، به‌عنوان اعتراف آشکاری به ارتکاب جنایت و آدمکشی، منجر به تلاطم جدیدی در رژیم شده است. سؤال این است که چرا و تحت چه شرایطی، عاملان جنایت در فاشیسم مذهبی حاکم، ناچار می‌شوند به جنایتهای خود اعتراف کرده و از آنها عذرخواهی کنند؟ امروز سعید مرتضوی از جنایتهایی که رژیم در جریان قیام88 مرتکب شده عذرخواهی می‌کند و دیروز علی مطهری ضرورت عذرخواهی از خانواده‌های شهیدان قتل‌عام67 را مطرح کرد؟ 

پاسخ این است که همه اتفاقات و رویدادهای بی‌سابقه هفته‌های اخیر را بایستی در پرتو تغییر دوران نگریست و مورد سنجش و بررسی قرار داد؛ همه وقایعی که تا دیروز نامتصور می‌نمود، امروز یکی پس از دیگری رخ می‌نمایند و از یک واقعیت بسیار مهم و اساسی خبر می‌دهند و آن، تغییر دوران است! در خود رژیم از این دوران جدید معمولاً با عبارت «پسابرجام» یاد می‌کنند و این نادرست نیست. اکنون بیش از پیش روشن می‌شود که «برجام» و این‌که ولی‌فقیه مجبور به خوردن زهر هسته‌یی گردید و ناچار شد به دست خودش پروژه هسته‌یی و توان بمب‌سازی خودش را (لااقل تا آینده‌یی قابل پیش‌بینی) از بین ببرد، یک رویداد استراتژیک با آثار و پیامدهای استراتژیک است؛ این پیامدها، تعادل رژیم را در تمام زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تبلیغاتی به هم زده و موقعیت آن را در صحنه بین‌المللی و منطقه‌یی و همچنین در برابر مردم و جامعه ایران و در برابر مقاومت و مجاهدین تغییر داده و در نتیجه تعادل درونی رژیم نیز به هم ریخته است.

این زهر خوران مبنایی است که عوامل جدیدی هم به‌عنوان شرط در آن ضرب شده و آثار و نتایج حیرت‌انگیز خود را بارز می‌کنند. از جمله این شرط‌های تعیین‌کننده بایستی از کهکشان امسال مقاومت، همچنین انتشار سند صوتی آقای منتظری و سپس جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان سال 67 یاد کرد که حاصل‌ضرب آنها رژیم را ناچار از اتخاذ سیاست‌ها و روشهای کاملاً متفاوتی از قبل می‌کند، یا به عبارت بهتر سیاست‌ها و موضعگیریهای جدیدی را به آن تحمیل می‌کند که این خود، زنجیره‌یی از فعل و انفعالها و کنش و واکنشها را شکل می‌دهد که یکی از آنها همین عذرخواهی سعید مرتضوی و تلاطمی است که بر اثر آن رژیم را فراگرفته است.

از سوی دیگر، وقتی بر اثر شرایطی که گفته شد، بحران به‌شدت بالا می‌گیرد و خطر انفجار اجتماعی را در چشم‌انداز قرار می‌دهد، باندهای مختلف رژیم هر کدام وحشت‌زده به فکر چاره می‌افتند. یک باند رژیم بر این باور است که می‌توان با اقدامات ضدانگیزه‌یی، آبی بر آتش خشم مردم ریخت و این وضعیت انفجاری را «مدیریت» کرد و جلو انفجار را گرفت، این دسته عذرخواهی سعید مرتضوی برای حفظ نظام را کافی ندانسته و حتی از اعدام او سخن می‌گویند. اینها تلاش می‌کنند جنایت دستوری و سازمان‌یافته و نهادینه در رژیم را، امری فردی و ناشی از خطاها و تخلفات این یا آن عامل اجرایی جلوه دهند و استدلال می‌کنند که در این‌جا بایستی یک فرد (سعید مرتضوی) را قربانی بقای رژیم کرد. در این زمینه حرفهای آخوند زائری که از وی به‌عنوان «اصولگرا» (باند خامنه‌ای) نام می‌برند، به‌لحاظ روشنی و صراحت نمونه خوبی است:
«وضعیت خطرناک و حساس فعلی تنها با حکم اعدام او قدری ترمیم خواهد شد و هر گونه سستی و تهاون نسبت به این موضوع و بی‌توجهی به خسارتهای سهمگین و جدی که او به ارکان جمهوری اسلامی وارد کرده است منجر به تهدیدهایی خواهد شد که فروپاشی نظام کمترین آنها خواهد بود» (سایت الف 24شهریور 95).

حرف روشن است باید آبی روی آتش و انبار متراکم خشم مردم ریخت و سعید مرتضوی را بز بلا گردان و سپر بلا کرد تا رژیم از فروپاشی و سقوط نجات پیدا کند.

اما دسته دیگر که اساساً جزو باند خامنه‌ای هستند، چه می‌گویند؟ آنها از یک سو می‌کوشند روغن ریخته را نذر امامزاده ولایت‌فقیه کنند و این عذرخواهی را نشانه عدل و انصاف و… نظام و مجریانش وانمود کنند. از جمله فردی به نام مهدی محمدی با وقاحتی که تنها از یک دژخیم برمی‌آید، درباره عذرخواهی سعید مرتضوی دادستان تهران در سال ٨٨ می‌نویسد: «این نشانه عدل، انصاف و اخلاق نظام مظلوم جمهوری اسلامی است که بر دادستانش بابت ظلمی که بر مظلومی‌ رفته این‌چنین سخت گرفته است» .

در همین راستا پاسدار حسین شریعتمداری رئیس کیهان خامنه‌ای نیز می‌نویسد: «سعید مرتضوی صرفنظر از اتهاماتی که به وی وارد شده و قضاوت نهایی درباره آن برعهده دادگاه است، به صراحت از نقش غیرمستقیم خود در کشته شدن سه متهم آشوب در بازداشتگاه کهریزک عذرخواهی کرده است. اما چرا سران و اصحاب فتنه با وجود اثبات جنایاتی که مرتکب شده‌اند و خیانت بزرگی که در حق نظام و مردم روا داشته‌اند، کمترین کلامی به عذرخواهی بر زبان و قلم نمی‌آورند؟» .

به این ترتیب آنها با سخافت می‌خواهند از این خفتی که به رژیم تحمیل شده، بهره‌یی به سود خود در جنگ قدرت با باند رقیب کسب کنند.

اما حرف اصلی این جماعت چیز دیگری است؛ این حرف که در زیر تحسینهای مهوع از مرتضوی پنهان شده، مخالفت با شیوه معذرتخواهی است؛ آن را چندی پیش، پورمحمدی از جلادان قتل‌عام در پاسخ به علی مطهری که خواستار معذرتخواهی از خانواده‌های قتل‌عام شدگان67 شده بود، چنین بیان کرد: «ما افتخار می‌کنیم که دستور خدا در رابطه با منافقین را اجرا کردیم و در مقابل دشمنان خدا و ملت با قدرت ایستادیم و مقابله کردیم».

آنها می‌گویند معذرتخواهی چیست؟ ! ما به جنایتهای خود افتخار می‌کنیم و از این به بعد هم همین شیوه را بیشتر از پیش ادامه می‌دهیم؛ چرا؟ حرف همان است که جنتی در نماز جمعه اخیر تهران (19شهریور) از قول خمینی گفت که [مجاهدین] باید ریشه‌کن بشوند تا ریشه‌های نظام برپا بماند» .

از دید این جریان، معذرتخواهی در شرایط کنونی، نه آب ریختن روی آتش، بلکه بنزین ریختن است؛ چرا که اگر این شکاف باز شود، به هیچ‌وجه نمی‌توان جلو پیشروی و عمیق‌تر شدن آن را گرفت و این می‌تواند رژیم را تا ته از هم بدرد. درست همانند آخر دوران شاه و آخر دوران هر دیکتاتوری، این قبیل اقدامات ضدانگیزه‌یی تنها روند فروپاشی و سقوط را تسریع می‌کند. کمااین‌که تا همین جا هم، این معذرتخواهی در درون رژیم همان‌گونه که به‌وضوح می‌توان دید به تضادها دامن زده، زبان مخالفان ولی‌فقیه در درون نظام را علیه او درازتر کرده و توقعات را برای آن که سعید مرتضوی به سایر جنایاتش نظیر قتل زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی تبار کانادایی اعتراف کند و این‌که تکلیف بالایی‌ها که طی تمام این سالیان از سعید مرتضوی حمایت می‌کردند، چه می‌شود؛ بالا برده است.

در همین رابطه اظهارات علی مطهری نمونه خوبی می‌تواند باشد. وی طی مصاحبه‌یی گفت: «از تعبیر «شهید» می‌توان نتیجه گرفت که آقای مرتضوی معترضان سال ۸۸ را محق می‌داند، اما به نظر من بیش از آن که آقای مرتضوی به‌عنوان مسئول خطاهای خود مجرم است کسانی که چیزی به نام مرتضوی را ساختند و از او حمایت کردند مجرم هستند» (سایتهای حکومتی 24شهریور 95).

ابعاد برانگیختگی اجتماعی را از توفانی که معذرت خواهی مرتضوی دژخیم در فضای مجازی ایرانیان بپا کرده، می‌توان دریافت که چگونه این مانور شیادانه خشم و کینه مردم و به‌خصوص خانواده‌های داغدار را شعله‌ورتر کرده و به جنبش دادخواهی که از دو ماه پیش آغاز شده، تحرک و دینامیسم بیشتری داده و مردم خواهان اعتراف سایر دژخیمان به جنایاتشان طی 4دهه گذشته شده‌اند.

به‌رغم هر تصمیمی که ولی‌فقیه در مورد سعید مرتضوی جنایتکار بگیرد، چه به اغلب احتمال بخواهد با همین حکم مسخره‌یی که صادر شده او را در ببرد و سر و ته این ماجرا را هم بیاورد و چه به احتمال ضعیف بخواهد او را مجازات کند، در هر حال در آینده، این آثار و پیامدها، بیشتر و عمیق‌تر ظاهر خواهد شد و هر دو شق، بحران اجتماعی را دامن زده و بر آتش خشم مردم بنزین خواهد ریخت.

۱۳۹۵ شهریور ۲۴, چهارشنبه

ایران: فتوای مضحک ولی‌فقیه در ممنوعیت دوچرخه سواری زنان


خامنه‌ای، ولی‌فقیه رژیم آخوندی در یک فتوای مضحک «دوچرخه‌سواری بانوان در مجامع عمومی و در منظر نامحرم» را ممنوع اعلام کرد. وی گفت: دوچرخه سواری غالباً موجب جلب نظر مردان و در معرض فتنه و به فساد کشیده شدن اجتماع و منافی با عفت بانوان است و لازم است ترک شود». (رسانه‌های حکومتی روز ۲۰ شهریور).

یک هفته پیش از این فتوا نیز خامنه‌ای به هنگام ابلاغ «سمت‌وسوی حرکت نظام» و سیاستهای کلی «خانواده» تنها «نقش و رسالت» زنان را «نقش مادری و خانه‌داری» تعریف کرد. (سایت خامنه ای-۱۳ شهریور).

این سخنان و فتوای مضحک که افشاگر ماهیت عقب‌افتاده و ارتجاعی بنیادگرایان حاکم بر ایران است، در بین مردم ایران به‌ویژه زنان جز تمسخر و مضحکه بر نمی‌انگیزد.

رژیم زن‌ستیز آخوندی با افزایش مستمر ابعاد و گستره بحرانهای گریبانگیرش در حالی که از پاسخگویی به ابتدایی‌ترین خواستهای مردم ایران به‌ویژه اقشار بالنده زنان و جوانان ناتوان است، تنها راه را در شدت بخشیدن به سرکوب و اعمال تبعیض هرچه بیشتر در جامعه یافته است. اقداماتی که توهم پراکنیها پیرامون «اعتدال و میانه‌روی» در این رژیم سرکوبگر را برملا می‌کند.

زنان آزاده ایران که همواره در صفوف اول جنبش برای تغییر نظام ولایت فقیه قرار دارند، بی‌تردید با همبستگی و اتحاد با دیگر اقشار تحت ستم این رژیم فاشیستی و زن‌ستیز را برای همیشه از تاریخ ایران محو خواهند کرد.
کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت ایران
23شهریور 1395 (13سپتامبر 2016)

گوشه‌هایی از حقایق یکی از هولناکترین نسل‌کشیهای قرن بیستم

سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید... ! 
گوشه‌هایی از حقایق یکی از هولناکترین نسل‌کشیهای قرن بیستم

با انتشار خاطرات منتظری در آذرماه 1379 بر روی اینترنت، دستور بی‌رحمانه قتل‌عام سی‌هزار زندانی سیاسی در تابستان‌1367، البته با تأخیری 12‌ساله در معرض اطلاع عموم قرار گرفت. اگر ‌چه انتشار خاطرات منتظری برای نخستین‌بار پرده از روی بخشی از حقایق پشت‌پرده این جنایت هولناک بر‌می‌دارد، اما بی‌تردید تنها گوشه‌هایی از این فاجعه بزرگ را منعکس می‌کند. در میان اسناد منتشر شده از سوی منتظری سندی وجود دارد که خمینی طی حکمی چنین دستور می‌دهد: ...

بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجا که منافقین خائن به هیچ‌وجه به اسلام معتقد نبوده و هر‌چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها، از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان به استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجه‌الاسلام نیری دامت افاضاته و جناب آقای اشراقی و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد، اگر‌چه احتیاط بر اجماع است، و همین‌طور در زندانهای مراکز استان کشور، رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم‌الاتباع می‌باشد. رحم بر محاربین ساده‌اندیشی‌است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا، از اصول تردید‌ناپذیر نظام اسلامی ا‌ست. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند «اشداء علی‌الکفار» باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد. والسلام.
روح‌الله الموسوی الخمینی
سند تکان‌دهنده دیگری که در خاطرات منتظری به آن اشاره شده پاسخ دجال خون‌آشام به ابهام و سؤال! موسوی ‌اردبیلی قاضی‌القضات وقت رژیم، که خود در جنایت و کشتار سرآمد آخوندهای جنایتکار است، می‌باشد. احمد خمینی سؤال موسوی اردبیلی را در پشت متن حکم خمینی خطاب به او می‌نویسد:
«بسمه‌تعالی
پدر بزرگوار حضرت امام پس از عرض سلام آیت‌الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی در‌باره منافقین ابهاماتی داشتند که تلفنی در سه سؤال مطرح کردند.
1ـ آیا این حکم مربوط است به آنهایی که در زندانها بوده‌اند و محاکمه شده‌اند و محکوم به اعدام گشته‌اند ولی تغییر موضع نداده‌اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است یا آنهاییکه حتی محاکمه هم نشده‌اند محکوم به اعدام‌اند.
2ـ آیا منافقینی که قبلاً محکوم به زمان محدودی شده‌اند مقداری از زندانشان، را هم کشیده‌اند ولی بر سر موضع نفاق می‌باشند محکوم به اعدام می‌باشند.
3ـ در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده‌های منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‌توانند مستقلاً عمل کنند
فرزند شما احمد»


خمینی جنایتکار در پاسخ به سؤالات موسوی‌اردبیلی به‌سادگی و اختصار تمام! می‌نویسد:
«بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد، همان مورد نظر است.
روح‌الله الموسوی الخمینی»


منتظری در ادامه خاطرات خود به مواردی اشاره می‌کند که تنها گوشه‌یی از جنایت و سنگدلی خمینی و کارگزاران جنایتکارش را به نمایش می‌گذارد. او به‌نقل از حسینعلی انصاری نماینده‌اش در زندانها نقل می‌کند:
«... شش یا هفت برادر بودند که اینها نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، اما حاضر به مصاحبه تلویزیونی نبودند. اینها را به‌این بهانه گفتند که سرموضع هستند و پنج یا شش نفر آنان را اعدام کردند و فقط یک نفر از آنان را که فلج شده بود باقی گذاشتند»....
منتظری در خاطراتش به یک نمونه دیگر اشاره می‌کند و می‌نویسد:
«... آقای اسلامی که دادستان انقلاب فارس بود یک پرونده‌یی را آورده بود پیش من مربوط به‌ دختری که می‌خواسته‌اند او را اعدام کنند. می‌گفت من با اعدام او مخالف بودم اما با اکثریت آرا او را اعدام کردند»....

نامه آخوند محمدحسین احمدی حاکم شرع خوزستان به خمینی جلاد به‌ تاریخ 23مرداد1367 نیز بسیار قابل‌توجه است. وی در نامه به خمینی می‌نویسد:
«... در رابطه با حکم اخیر حضرتعالی راجع به‌منافقین… نظرها و سلیقه‌ها بین افراط و تفریط قرار دارد که به‌تفصیل خدمت حاج احمدآقا عرض کردم و از تکرار آن خودداری می‌شود. من‌باب مثال در دزفول تعدادی از زندانیان به‌نامهای طاهر رنجبر ـ‌ مصطفی بهزادی ـ احمد آسخ و محمدرضا آشوغ با این‌که منافقین را محکوم می‌کردند. نماینده اطلاعات از آنها سؤال کرد: ”شما که جمهوری اسلامی را برحق و منافقین را بر باطل می‌دانید حاضرید همین الآن به‌نفع جمهوری اسلامی در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غیره شرکت کنید“. بعضی اظهار تردید و بعضی نفی کردند. نماینده اطلاعات گفت: ”اینها سرموضع هستند چون حاضر نیستند که در راه نظام حق بجنگند“. به‌ایشان گفتم پس اکثریت مردم ایران که حاضر نیستند به جبهه بروند منافقند؟ جواب داد: ”حساب اینها با مردم عادی فرق می‌کند“ و در هر صورت با رأی اکثریت نامبردگان محکوم شدند فقط فرد اخیر در مسیر اجرای حکم فرار کرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاک و معیاری برای این امر مشخص فرمایید تا مسئولان اجرا دچار اشتباه و افراط و تفریط نشوند»....

منتظری در بخشی از خاطراتش درباره آمار کشته شدگان تنها چند روز پس از شروع ماشین کشتار چنین می‌نویسد:
«... بالاخره دو‌هزار ‌و ‌هشتصد یا سه‌هزار ‌و ‌هشتصد نفر زندانی ـ‌تردید از من است‌ـ از زن و مرد را در کشور اعدام کردند. حتی افرادی که نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، طرف را می‌آوردند به او می‌گفتند بگو غلط کردم، او هم به‌شخصیتش بر‌می‌خورد، نمی‌گفت. می‌گفتند پس تو سرموضع هستی و او را اعدام می‌کردند. در همین قم یکی از مسئولان قضایی آمد پیش من و از مسئول اطلاعات قم گله می‌کرد که می‌گوید تندتند اینها را بکشیم، از شرشان راحت شویم، من می‌گویم آخر پرونده‌های اینها را بررسی کنیم یک تجدیدنظری در حکم اینها بکنیم، می‌گوید ”حکم اینها را امام صادر کرده ما فقط باید تشخیص سرموضع بدهیم“. به بعضی افراد می‌گویند تو سرموضعی؟! او هم نمی‌داند که قضیه از چه قرار است می‌گوید بله، فوری او را می‌برند اعدام می‌کنند. بالاخره من احساس کردم که این شیوه درستی نیست تصمیم گرفتم یک نامه به‌امام بنویسم»....

سپس منتظری در خاطراتش به متن نامه‌اش به خمینی، که در تاریخ 9‌مرداد‌67 نوشته اشاره می‌کند. لازم به توضیح است که این اولین نامه‌یی بود که منتظری در ‌رابطه با قتل‌عام زندانیان سیاسی برای خمینی نوشت. وی در بند هشتم و آخرین بند این نامه می‌نویسد:
«... اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عکس‌العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود»....
به‌این‌ترتیب، منتظری تصریح می‌کند در ابتدای ‌کار، یعنی چند روز پس از شروع اعدامها (9مرداد) شمار اعدام‌شدگان 3800تن و یا آن‌چنان‌که در نامه به‌ خمینی نوشته است «چندهزار نفر در ظرف چند روز» بوده است. این در حالی است که او در نامه 9مرداد نمی‌توانسته از تعداد اعدام شدگان در اکثر شهرستانها اطلاعی داشته باشد. بنابراین عدد قید شده تنها مربوط به زندان اوین [1] و نه حتی گوهردشت است، زیرا اعدامها در زندان گوهردشت از روز هشتم مرداد آغاز شد.

منتظری سپس می‌نویسد:
”... چند روز بعد هم یکی از قضات خوزستان به نام حجت‌الاسلام آقای محمدحسین احمدی پسر آیت‌الله آقای آشیخ علی‌اصغر احمدی شاهرودی آمد پیش من خیلی ناراحت بود می‌گفت: 'در آنجا تندتند دارند اعدام می‌کنند. به‌یک شکلی نظر اکثریت درست می‌کنند. خوب تشخیص نمی‌دهند. اینها از عملیات منافقین ناراحت هستند و افتاده‌اند به‌جان زندانیان“....

منتظری بر این اساس در تاریخ 13مرداد، نامه دوم خود به خمینی را می‌نویسد و نسبت به این رویه اعتراض می‌کند. او در این قسمتی از خاطراتش پس از نوشتن متن نامه دوم ادامه می‌دهد:
«... این نامه دوم من راجع به‌این موضوع بود. بعد من دیدم آنها دارند کارشان را ادامه می‌دهند. اول محرم شد من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الآن محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهدارید»....

بنابراین به‌تصریح منتظری تا اول ماه محرم که مطابق است با 23مرداد قتل‌عام زندانیان سیاسی با همان شدت روزهای اول ادامه دارد.
وی می‌افزاید: «... رئوس مطالبی را که یادداشت کرده‌ بودم در این جلسه با آنها صحبت کردم و بعد یک نسخه از آن را به آنها دادم که برای شما می‌خوانم».... تاریخ این یادداشت 24مرداد و خطاب آن به آقایان نیری قاضی شرع، اشراقی دادستان، رئیسی معاون دادستان، پورمحمدی نماینده اطلاعات در اوین برای اجرای حکم امام می‌باشد»...


منتظری در ادامه این مطلب می‌نویسد:
«... بالاخره این جریان گذشت بعد از مدتی یک نامه دیگری از امام گرفتند برای افراد غیرمذهبی که در زندان بودند. در آن زمان حدود پانصد نفر غیرمذهبی و کمونیست در زندان بودند، هدف آنها این بود که با این نامه، کلک آنها را هم بکنند و به‌اصطلاح از شرشان راحت شوند»....

هم‌چنان‌که از متن مشخص است فاصله بین نامه 24مرداد منتظری با نامه جدیدی که خمینی برای کشتار زندانیان غیرمجاهد می‌نویسد، چند هفته فاصله است. تحقیقات مجاهدین در همان زمان نیز نشان می‌داد که حکم خمینی مربوط به‌زندانیان غیرمجاهد حوالی 15شهریور یعنی حداقل سه هفته بعد از 24مرداد ابلاغ شده. به‌این ترتیب در تهران قتل‌عام زندانیان مجاهد تا بعد از 15شهریور یعنی بیش از 40روز ادامه داشته است.

با کمال تأسف منتظری در این کتاب فاش نمی‌کند که قتل‌عام شامل کدام شهرستانها و در هر شهرستان شامل حال چه تعداد از زندانیان شده است. اما سؤال موسوی‌اردبیلی از خمینی به‌خوبی نشان می‌دهد که قتل‌عام نه‌تنها در مراکز استان، بلکه در بسیاری دیگر از شهرهای کشور نیز جریان داشته است.

تحقیقات واحد تحقیق شهیدان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال‌67 نشان می‌دهد قتل‌عام زندانیان مجاهد علاوه بر تهران در شهرهای مختلف کشور از جمله کرمانشاه، زنجان، مشهد، اراک، همدان، ارومیه، سمنان، رودسر، اهواز، قم، ساری، قائمشهر، شهرکرد، خرم‌آباد، زاهدان، کرج، تبریز، سبزوار، رشت، مسجدسلیمان، شیراز، اصفهان، سنندج، بابل، لاهیجان، بندرانزلی، چالوس، بروجرد کاشان، منجیل، گرمسار، فسا، اندیمشک، بهبهان، کلاچای، گچساران، کرمان، صومعه‌سرا، ابهر، شاهین‌شهر، دزفول، اسلام‌آباد، کرند، ایلام، برازجان، تویسرکان، پلدختر، اردبیل، شاهرود، گرگان، گنبد، شهرضا، لنگرود، آمل، الیگودرز، قوچان، ماکو، قزوین، بیرجند، بندرعباس، مراغه، بندرماهشهر، بوشهر، خوی، کازرون، سلماس، گلپایگان، اصطهبانات، علی‌آباد شیراز جریان داشته‌است و در شماری از این شهرها حتی یک نفر زندانی هم از موج قتل‌عام زنده نمانده است. اگر‌چه تمرکز قتل‌عام در ماههای مرداد و شهریور بوده است اما گزارشهای بسیاری وجود دارد که قتل‌عام زندانیان سیاسی تا پایان سال67 در سراسر ایران با روشهای مختلف ادامه داشته است.

در قسمت دیگری از کتاب خاطرات منتظری به پاسخ خمینی به منتظری اشاره دارد. در این نامه خمینی شخصاً مسئولیت تام و تمام دستور کشتار را به‌عهده گرفته است. او از طریق پسرش احمد که در ضمن کاتب او نیز بود، در نامه‌یی به تاریخ 15مرداد67 خطاب به منتظری تصریح می‌کند:
«... شما که می‌دانید من نمی‌خواهم سرسوزنی به بی‌گناهی ظلم شود ولی دید شما در مورد ضدانقلاب و به‌خصوص منافقین را قبول ندارم. مسئولیت شرعی حکم مورد بحث با من است جنابعالی نگران نباشید. خداوند شر منافقین را از سر همه کوتاه فرماید»....

بنابراین منتظری به‌خوبی به مسئولیت خمینی و فرمانهای او برای کشتار مجاهدین نه تنها در قتل‌عام زندانیان سیاسی که پیش از شروع مقاومت مسلحانه در فردای 30خرداد سال 60، به‌خوبی آگاه بود و تلاش برای کتمان این حقیقت، به‌هیچ‌وجه قابل توجیه نیست.

آخوند محمد یزدی، رئیس قوه قضاییه وقت رژیم، درباره قتل‌عام زندانیان سیاسی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات به تاریخ 9خرداد69 می‌گوید:
«... امام فرموده‌اند… حکم قضایی درباره منافقین (این است) که مجموع سازمان و تشکیلات محکوم شده، نه فردفرد، تا در تطبیق عنوان محارب و مفسد روی افراد تردید شود»... [2]

بله واقعیت این است حکم قتل‌عام زندانیان سیاسی نه در سال‌67 بلکه سالها قبل از سوی خمینی به تمام دست‌اندرکاران جنایت ابلاغ شده بود. اگر تا سال‌67 به تأخیر افتاد تنها و تنها به این دلیل بود که خمینی در اوضاع و احوال سیاسی آن زمان بیش از این نمی‌توانست قیمت سیاسی بدهد. اما بعد از نوشیدن زهر آتش‌بس برای جلوگیری از فوران نارضایتی مردم و حفظ نظامش تنها چاره را کشتار و قتل‌عام سی‌هزار زندانی مجاهد و مبارز دید... !

[1] بر اساس بررسیهای واحد تحقیق شهیدان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال‌67، اولین سری اعدامها یک‌روز پس از پذیرش قطعنامه‌598 از سوی خمینی (27تیرماه1367) در برخی از شهرها از جمله تهران و ایلام... آغاز شده است. اما زمان شروع قتل‌عام در همه شهرستانها یکسان نبوده است کما این‌که در زندان گوهردشت هشتم مرداد شروع شد بنابراین منتظری در 9‌مرداد در اولین نامه خود به خمینی 3800‌نفری را که در آمار ذکر کرده تنها آمار زندان اوین و نه حتی زندان گوهردشت بوده است.

[2] روزنامه اطلاعات رژیم 9‌خرداد 1369.

چرا بازاسکان امن همه مجاهدین در اروپا خبر بسیار مهمی است؟


» در روز جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵ آخرین گروه از اعضأ و هواداران سازمان مجاهدین خلق از پایگاه لیبرتی در عراق به اروپا منتقل شدند۰ از خطر جستن چند هزار نفر از رزمندگان آزادی و شیفتگان رهایی ایران به خودی خود خبر بسیار مسرت بخشی است و جای شکر و سپاس دارد۰ در این نوشته اما نگارنده بر آنست تا اهمیت جدی این رویداد را از وجوهی دیگر بررسی نماید۰ به باور راقم این سطور ، پایان انتقال امن همه مجاهدین از عراق به اروپا واجد اهمیت شایانی در تعادل قوای میان مقاومت و جمهوری اسلامی است و تبعات آن نیز در آینده نزدیک آشکار خواهد شد۰
در سال ۲۰۰۳ میلادی و به دنبال اشتباه هولناک ایالات متحده در اشغال عراق، و در اقدامی برای استمالت از جانیان حاکم بر ایران، پایگاه های سازمان مجاهدین خلق که از سالها پیش در این کشور مستقر بودند نیز هدف بمباران های نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا قرار گرفت۰ ظاهرأ تنها ابرقدرت موجود در جهان از آن بیم داشت که رژیم ایران به حمایت از صدام حسین وارد جنگ با آمریکا شودزدن پایگاه های مجاهدین هم برای رضایت خاطر آخوندها بود تا مطمئن شوند که ائتلاف نه تنها در آینده و پس از سرنگونی دولت عراق قصد همکاری با مقاومت ایران را ندارد که هیچ بلکه خواهان بر چیدن نیروهای شان از نزدیکی مرز ایران نیز هست۰ در گام بعدی نیز همه جنگ افزار های مجاهدین در ازای تأمین امنیت تحویل نیروهای آمریکایی شد۰پس از آن نیز آن چه جمهوری اسلامی به خواب هم نمی دید محقق شد و آمریکا با روی کار آوردن حکومتی طرفدار ایران در عراق عملأ عراق را در سینی طلایی به آخوندها هدیه کرد۰
آغاز تلاش بی سابقه ایران برای فروپاشی مجاهدین
اگرچه از زمان اشغال عراق مجاهدین با محدودیت های بسیاری در عراق روبرو بودند و نیروهای امریکایی نیز کوشیدند تا با وعده انتقال به آمریکا تشکیلات مجاهدین را متلاشی کنند، اما از سال ۲۰۰۸ میلادی و پس از انتقال حفاظت قرارگاه اشرف به دولت عراق تلاش مستقیم رژیم ایران و دست نشاندگان عراقی اش برای نابودی سازمان مجاهدین خلق روند فزاینده ای به خود گرفت۰ در این دوره هشت ساله مجاهدین آماج چندین حمله زمینی و موشکی و انواع تحریم های دارویی و غذایی، شکنجه دائمی و تهدید شبانه روزی با چند صد بلندگو، و به طور خلاصه همه گونه فشار جسمی و روحی بودند۰ هدف رژیم ایران از این اقدامات ، استفاده از فرصت طلایی پیش آمده برای نابودی تنها سازمان و تشکیلات باقی مانده مقاومت بود۰ در حقیقت جمهوری اسلامی می خواست اعضای مقاومت یا تسلیم شده یا خطر نابودی را به جان بخرند۰ با امداد غیبی سیاست خارجی تنها ابرقدرت موجود در نگه داشتن نام مجاهدین در فهرست گروه های تروریستی، جمهوری اسلامی بر آن بود تا با به کارگیری همه توان سیاسی و نظامی اش در عراق کار مجاهدین را تمام کند تا به خیال خود سرنوشت مجاهدین درس عبرتی برای همه ناراضیان و مخالفان رژیم شود۰
شباهت ماهوی تلاش ۱۴ ساله رژیم برای نابودی مجاهدین در عراق با اعدام های سال ۶۷
تلاش بی وقفه جمهوری اسلامی برای به زانو در آوردن یا نابودی اعضاء مقاومت در عراق یادآور برنامه قتل عام زندانیان مجاهد و مبارز در سال ۱۳۶۷ است که این روزها بیست و هشتمین سالگرد آن است۰ در آن روزها نیز خمینی می خواست سازمان اصلی مقاومت در برابر جمهوری اسلامی را نابود کند۰ رژیم خمینی زندانیان مجاهد را در برابر یک انتخاب میان دو گزینه تسلیم یا پذیرش خطر مرگ و نابودی قرار داد تا به خیال خود هر انتخابی که مجاهدین زندانی انجام دهند ضامن پیروزی و بقای جمهوری اسلامی باشد۰ در آن آزمون بزرگ مجاهدین راه ایستادگی و مقاومت را انتخاب کردند ، نه گفتند و بالاترین هزینه را پرداختند اما بر خلاف انتظار خمینی نابود نشدند و تا امروز نیز نیروی اصلی مقاومت همین مجاهدین هستند۰
در طول چهارده سال گذشته نیز خواست و هدف اصلی جمهوری اسلامی از وارد آوردن انواع فشارها محدودیت ها و حمله های نظامی به پایگاه های اشرف و لیبرتی که به بهای خون های بسیاری از مجاهدین تمام شد، همان بود که ۲۸ سال پیش خمینی برای رسیدن به آن، کشتار بزرگ زندانیان مجاهد را به راه انداختتسلیم یا نابودی مجاهدین۰ اما در این مورد نیز همچون مورد قتل عام سال ۱۳۶۷، مجاهدین راه ایستادگی و پذیرش خطر را برگزیدند و ۱۴ سال در برابر همه خطرها و غیر انسانی ترین فشارها و محدودیت ها مقاومت کردند و تسلیم نشدند۰
گذشته از شباهت بنیادی مقاومت مجاهدین در این کارزار ۱۴ ساله با ایستادگی زندانیان مجاهد و مبارز در سال ۱۳۶۷، پایان انتقال امن همه مجاهدین به اروپا ، با وجود کارشکنی های پیگیرانه جمهوری اسلامی که تا آخرین لحظه نیز ادامه داشت، از جهات زیر واجد اهمیت بسیار است.
نخست، اگر آخوند های حاکم بر ایران در سایه سیاست نادرست تنها ابرقدرت موجود و با کمک گرفتن از همه مزدوران عراقی که اکنون بر عراق حاکمند نتوانستند مجاهدین را به تسلیم واداشته یا آنان را نابود کنند و علی رغم خواست آنان اکنون چند هزار مجاهد سرافرازانه و به سلامت به اروپا منتقل شده اند، باید گفت که سازمان مجاهدین برای دهه های پیش رو بیمه شده و به تضمین بقای خود دست یافته است۰ و اگر با وجود مجموعه شرایط و فرصت های ایده آل و رؤیایی فراهم شده برای رژیم برای نابودی مجاهدین در عراق، باز هم مجاهدین ققنوس وار از خاکستر آتشباری ها برخاستند، باید نتیجه گرفت که در آینده نزدیک خطری متوجه موجودیت مجاهدین به عنوان نیروی اصلی مقاومت نیست۰ این نیرو اکنون همچون فولاد آبدیده از کوران خطرات بنیان کن در عراق سربلند بیرون آمده ودر برابر دشمنی ها و ضربه های آخوندها «واکسینه» شده است۰
دوم، نیت آخوندها برای این که سرنوشت مجاهدین در عراق درس عبرتی برای ناراضیان و مخالفان جمهوری اسلامی شود به تحقق نپیوست که هیچ، ایستادگی و دلیری پیروزمند مجاهدین در این کارزار به منبع نیرومند الهام بخشی و انگیزه برای ایرانیان به ویژه برای مبارزان داخل کشور تبدیل شده است۰ بی تردید این پایداری موفق، انگیزه ایستادگی و مقاومت در برابر رژیم را اعتلأ خواهد بخشید۰
سوم، این کارزار نفس گیر و دشوار در عین حال آزمون رهبران مجاهدین نیز بود۰ در شرایطی که همه سیاست های نیروهای بین المللی دخیل در اوضاع خاورمیانه به زیان مقاومت و در مدار برچیدن و نابودی آن قرار داشت و رژیم دست باز در سرکوب و اعمال هر گونه محدودیت علیه مقاومت داشت، رهبران مجاهدین با اتخاذ یک استراتژی قدرتمند و با بسیج همه امکانات مادی و معنوی مقاومت سرانجام توانستند بر همه موانع فائق آمده و اعضأ این جنبش ، که در واقع گروگان دولت عراق بودند ، را به سلامت به اروپا منتقل کنند تا بار دیگر درستی راهبرد «می توان و باید» تأیید گردد۰ به طور خلاصه، رهبران مجاهدین از این آزمایش دشوار سربلند بیرون آمدند۰
چهارم، تردیدی نیست که با آزاد شدن نیروهای مجاهدین از زندان لیبرتی و انتقال آنها به اروپا، امکانات و توان این سازمان برای پی گیری برنامه کلان سرنگونی جمهوری اسلامی بسیار بیشتر و بهتر شده است۰ اگر تا دیروز بخش قابل توجهی از توان و سرمایه های مادی و معنوی مقاومت باید برای حفاظت نیروهایش در لیبرتی و زمینه سازی برای انتقال امن آنها به بیرون از عراق هزینه می شد، امروز با انتقال همه مجاهدین به اروپا ، همه توان سازمان مجاهدین خلق بر هدف بزرگ سرنگونی متمرکز خواهد بود۰ به عبارت دیگر، در تعادل قوای میان مقاومت و جمهوری اسلامی چرخشی بنیادی پدید آمده است که تبعات آن در آینده نزدیک آشکار خواهد شد۰
از ۱۴ سال پیش و به دنبال اشغال عراق و سرکار آمدن حکومت دست نشانده آخوندها در عراق، مقاومت ایران عملأ در فاز دفاعی به سر می برد۰ خوشبختانه این مرحله به پایان رسید ۰ اکنون مقاومت ایران با رهایی مجاهدین از لیبرتی وارد مرحله تهاجمی شده است و می تواند همه ظرفیت خود را به رویارویی با استبداد حاکم بر ایران اختصاص دهد۰ روزهای خوبی برای مقاومت ایران در پیش است 
شهرام احمدي نسب- برگرفته از فیس بوك -