۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۰, جمعه

ترانه رازجنتي

ايراان -مقاومت - پيك شادي

تقديم به هموطنان عزيزم در داخل و خارج كشور



سخنان دكتر محمد ملكي سمبل ايستادگي و مقاومت با دانشجويان ايراني

ايران - مقاومت - دانشجويان

غوغای ستارگان- باز امشب در اوج آسمانم رازی باشد با ستارگانم

ايران - آواز پروين ستاره ماندگار ايراني در آسمان هنر ايران

سوگند زنان مجاهد - سرنگونی خلافت آخوندی

ايران - مقاومت - زنان

رنجهای زنان دست‌فروش در غارتگري رژيم آخوندي نمكي است بر زخمهاي تهران بزرگ

ايران - زنان 
ايران -بر زنان ميهنم ايران در شوره زار آخوندها چه رفته است؟

به اعتراف رسانه‌های حکومتی این روزها راهروهای تاریک و سالنهای پرازدحام مترو محل کسب و کار و امرار معاش زنانی شده که چاره دیگری برای گذران زندگی ندارند و ساعت‌های متوالی را برای درآوردن لقمه نانی در فضای تاریک و بسته و بدون هیچ‌گونه امکانات و امنیت به‌سر می‌برند و در این میان ترس از مامور سرکوبگر و بازداشت و ضبط اموال قسطی و عاریه مزید بر علت است.

دست‌فروشی زنان واقعیتی ا‌ست که در بازار کار بیمار این روزها انکار شدنی نیست، بازار کاری که زنان فاقد فرصت‌های شغلی شایسته را شامل می‌شود.

اواخر سال گذشته شهرداری تهران تصمیم می‌گیرد که صورت به‌ظاهر زشت مسأله را پاک کند. برخورد با زنان دست‌فروش مترو برای چند وقت اوج می‌گیرد. اوج این برخوردها در بهمن ماه و اسفند است. مأموران سرکوبگر مرد و زن با خشونت با زنان دستفروش برخورد می‌کنند، اموال زنان ضبط می‌شود، چند ساعت بازداشت می‌شوند و گاهی شدت برخوردها آن‌قدر زیاد است که نگرانی‌ها اوج می‌گیرد، ترس از این است که این دغدغه‌ی به‌اصطلاح زیباسازی شهر، حادثه‌ی دلخراش دیگری از نوع مرگ ’علی چراغی’ رقم بزند. این برخوردها با انتقاد فعالان کارگری و حامیان حقوق زنان مواجه می‌شود.

متروی تهران، ایستگاه انقلاب
در ایستگاه متروی انقلاب گوش به درد و دل‌ زن‌هایی می‌سپاریم که اسباب کسب روزی بر دوش‌شان به سختی سنگینی می‌کند.

خدیجه 32ساله و اهل کرمانشاه که به ناچار 12سال است که نان آور خانه شده می‌گوید شوهرم روزگاری کارگر ساختمانی بود و حالا زمین‌گیر است.

خدیجه، ژیلت و دستکش می‌فروشد و درآمدش این روزها خوب نیست. اگر هر روز، در مترو باشد و روزی چند ساعت کار کند، ماهی 500، 600هزار تومان درآمد دارد. خانه استیجاری خدیجه، فرزندان و همسر مسلولش؛ قلعه حسن‌خان است.

وی می‌گوید: ”شوهرم کارگر ساختمانی بود حالا به سل استخوان مبتلا و از کارافتاده است. دو فرزند 10 و 4ساله دارم. خرج درمان شوهرم هم بالاست “.

خدیجه و خانواده‌اش بیمه ندارند. از ’تقسیم رفاه و عدالت اجتماعی’ چیزی به خدیجه و خانواده‌اش نرسیده. می‌گوید همه جا رفته‌ام. بارها کمیته امداد رفتم و همه مشکلات شوهرم را گفتم اما تا امروز هیچ اتفاق مثبتی نیفتاده. شاید کسی صدای ما را نمی‌شنود.

پری‌گل 63ساله با کتف شکسته دست‌فروش است
پری‌گل 63سال دارد و می‌گوید: ”کتفم مدتهاست شکسته اما نه فرصت داشته‌ام، نه پول تا به فیزیوتراپی مراجعه کنم. آرتروز و پوکی استخوان هم دارم. پسرم روزگاری کشتی‌گیر بود که بر اثر یک حادثه، مصدوم شد، حالا او هم زمین‌گیر است و مدام در خانه، سیگار پشت سیگار دود می‌کند “.

شوهر پری قبلاً سیگارفروشی می‌کرده، اما این روزها بیمار دیالیزی است که خرج درمانش خیلی سنگین است. در این شرایط هم که بیکار و زمین‌گیر است، باید ماهی 250هزار تومان به تأمین اجتماعی بپردازد.

پری باید با کتف شکسته هر روز کار کند. بار سنگین معاش سه نفر بردوش‌اش است به اضافة ماهی 400هزار تومان اجارة یک واحد استیجاری در جنوب شهر.

وی می‌گوید: ”بعد چهار سال کار کردن، یک میلیون تومان پس‌انداز هم ندارم “.

موقع ناهار فرا می‌رسد و پری‌گل از بساطش لقمه‌ای نان بیات بیرون می‌کشد. لای نان چه چیزی گذاشته است؟ هیچ چیز نیست جز مقدار ناچیزی از ماندة غذای دیشب. پری‌گل غذا می‌خورد، صحبت می‌کند و اشک می‌ریزد... ..

شوهر مینا گذاشته و رفته و حالا مینا مانده با دو دختر9 و 11ساله

مینا حدود سی سال دارد. از شوهرش که گذاشته و رفته می‌گوید: ”مجبور به طلاق شدم و به‌خاطر این‌که حضانت بچه‌ها را بگیرم، یک خانه موروثی در شهرستان داشتم که به نام شوهر سابقم کردم. دو دختر نه و یازده ساله دارم. ظهرها که دخترها را مدرسه می‌برم، خودم راهی مترو می‌شوم و تا عصر جوراب زنانه و آدامس و گل‌سر می‌فروشم “.

مینا با ناراحتی از مأموران سرکوبگر انتظامی می‌گوید: ”دو ماه قبل عید؛ گرفتندم و همه اجناسم را ضبط کردند “.

وی در رابطه با این سؤال که اگر شهرداری بخواهد به شما غرفه بدهد آیا اوضاع بهتر نمی‌شود؟ لبخند می‌زند و با ناامیدی می‌گوید: ”ما را به خیر اینها امیدی نیست. غرفه پیشکش، همین که اجناس‌مان را ضبط نکنند، راضی هستیم “.

هرچه بیشتر پای صحبتهای زنان دست‌فروش می‌نشینیم، بیشتر و بیشتر پی به دردهایی می‌بریم که هر روز تجربه می‌کنند. دردهایی که قبل از هر چیز ریشه در نرخ بیکاری مضاعف زنان و فقدان فرصت‌های شغلی مناسب دارد. بر اساس جدیدترین اطلاعات مرکز آمار ایران، بیکاری جوانان 15 تا 24ساله معادل ۲۶.۱ درصد است. سهم مردان از این آمار بیکاری ۲۲.۳ و زنان ۴۲.۸ درصد است.

یک عضو هیأت علمی دانشکده علوم اقتصادی و اداری رژیم در دانشگاه مازندران به وضعیت وخیم زنان دستفروش اعتراف می‌کند و می‌گوید: ”زنان ناگزیرند برای بقای حیات خود و اعضای خانواده‌شان کار کنند؛ برخی از بانوان تأمین‌کننده درآمد خانوار هستند. حال آنان برای امرار معاش می‌توانند دستفروش مترو، کنار خیابان یا... . باشند. در برابر ممانعت از اشتغال این افراد بایست ناگزیر به پذیرش پیامدهای آن به‌صورت آسیب‌های اجتماعی مختلف باشیم. باید بپذیریم وقتی فرصت شغلی و درآمد بهتری موجود نباشد، این قبیل مشاغل شکل می‌گیرد “.

زهرا کریمی موغاری می‌افزاید: ”ناگزیر هستیم تا وقتی اقتصاد، مشاغل بهتری ایجاد کند، این صحنه‌های ناگزیر را تحمل کنیم. جلوی هرچیزی را که با ضرب زور و اجبار بگیرید، هزینه‌اش را جای دیگر باید بپردازید “.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

شرایط کودکان کار در زير سايه حكومت ولي فقيه ارتجاع

 ايران - كودكان كار


یکی از بارزترین پهنه‌هایی که آثار فشارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه را می‌توان دید، کودکان کار هستند. به گزارش خبرگزاری حکومتی مهر، دبیر شورای برنامه‌ریزی و راهبردی سازمان تأمین اجتماعی رژیم طی اظهاراتی در خصوص وضعیت کودکان کار می‌گوید: «کودکان کار به سپاه ذخیره صنعتی و کارگری تبدیل شده‌اند که آثار اقتصادی نامطلوبی دارد.
... در شاخصهای سلامتی، آمار ایدز در میان کودکان کار
۴۵ برابر میانگین جامعه است که یک فاجعه به‌شمار می‌رود همچنین موضوع اعتیاد در کودکان کار بسیار جدی است».

کودکان کار در هیچ سرشماری محاسبه نمی‌شوند
سحر موسوی، مدیر خانه کودک ناصرخسروی رژیم، با بیان این‌که آمار دقیقی از کودکان کار در کشور وجود ندارد، گفت: «بسیاری از کودکان کار فاقد اسناد هویتی هستند و در هیچ سرشماری به حساب نمی‌آیند در حالی که تعداد آنها که در کارگاههای زیرزمینی در بدترین شرایط اقتصادی، بهداشتی و تغدیه‌ای زندگی می‌کنند قابل‌توجه است.»

این کارگزار رژیم گسترش پدیده کودکان کار را ناشی از سیستم معیوب اقتصادی دانست و ادامه داد: «وقتی بحث در مورد کودکان کار است، بیشتر کودکانی که در خیابان دستفروشی می‌کنند به چشم می‌آیند در حالی که کارگاههای بسیاری هستند که در آنها کودکان همانند شرایط برده داری مشغول کار هستند و این کارگاهها به‌تازگی و با تلاشهای سازمانهای مردم نهاد کشف شدند».

جابه جایی بارهای بازار بر دوش کودکان کار
کارگزار دیگر رژیم گفت: «زمانی گمان می‌کردیم مشکل اصلی کودکان کار تحصیل است اما بعدها متوجه شدیم که تحصیل آخرین مشکل کودکان کار است. وی ادامه داد: «حجم بسیار زیادی از جابه‌جایی بار در بازار تهران بر دوش کودکان کار است و همچنین از کودکان به‌دلیل جثه کوچک در کار در محلهای تنگ و تاریک استفاده می‌شود».

لیلا توحیدنیا کارشناس دیگر رژیم در این خصوص گفت: «طی چند سال گذشته که سطح درآمدی خانواده‌ها در کشورمان به‌شدت کاهش یافت شاهد رشد روزافزون تعداد کودکان خیابانی و کار بودیم».

محصول سیاستهای توسعه‌طلبانه رژیم در سوریه و عراق و سایر کشورهای عربی تولید سپاهی از کودکان کار است که به گفته کارشناسان رژیم هیچ سرشماری درستی از آنها وجود ندارد.

دژخیمان خامنه‌ای یک زن را در ملأعام در گلپایگان شلاق زدند

ايران - سركوب - اعدام


روز چهارشنبه 8اردیبهشت95 دژخیمان خامنه‌ای در یک اقدام ضدانسانی یک زن را در ملأعام در شهر گلپایگان شلاق زدند.

وی که با نام اختصار «س-ت» معرفی شده هم‌چنین به 15سال زندان محکوم شده است.

رژیم آخوندی طی روزهای اخیر موجی از اقدامات سرکوبگرانه از جمله اعدام و سرکوب زنان و شلاق در ملأعام را شدت بخشیده است.
در رابطه با اعدام در ایران تحت حاکمیت ولی فقیه ارتجاع بیشتر بخوانید:

اعدام ۹زندانی در زاهدان و قزوین

رژیم ضدبشری آخوندی 9زندانی را در زندانهای زاهدان و قزوین به‌دار آویخت.
طی روزهای شنبه و سه‌شنبه این هفته 8 زندانی در زندان زاهدان حلق‌آویز شدند.
اسامی 3تن از اعدام شدگان از این قرار است
صادق ریگی ۳۰ ساله که حدوداً ۵ سال در بند ۳ زندان مرکزی زاهدان زندانی بود. او از جوانان شهر زاهدان بود.
محمد سنجرانی حدوداً ۲۵ ساله که نزدیک به ۵ سال در بند ۳ زندان مرکزی زاهدان محبوس بود.
جمشید دهواری ۲۸ ساله از شهروندان سروان به مدت ۱۲ سال در بند ۸ زندان زاهدان زندانی بود.
یک زندانی نیز روز گذشته 7اردیبهشت95 در قزوین به‌دار آویخته شد.
بنا‌به خبر دیگری رژیم آخوندی شش زندانی را برای اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی زندان قزلحصار کرج منتقل کرده است.

انتقال شماری از زندانیان قزلحصار و گوهردشت کرج برای اجرای حکم اعدام

دژخیمان خامنه‌ای شش زندانی را برای اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی زندان قزلحصار کرج منتقل کردند. اسامی و مشخصات این زندانیان هنوز اعلام نشده است.

روز دوشنبه 6اردیبهشت 95 نیز هشت زندانی را از بند سه گوهردشت کرج به بند 10منتقل کردند.

علت این انتقال مشخص نشده است اما زندانیان می‌گویند احتمالاً برای اجرای حکم اعدام است.

اعدام یک زندانی در ساری

رژیم آخوندی یک زندانی را در زندان ساری به‌دار آویخت

وی که 27ساله بود با مشخصات اختصاری ”ز ـ چ “معرفی شده است.

اسدالله جعفری دادستان جنایتکار رژیم در ساری گفت: این زندانی روز 5اردیبهشت در محوطه زندان ساری اعدام شده است.

خاطرنشان می‌شود در همین روز یک زندانی دیگر با مشخصات اختصار ح-ح در زندان ساری به‌دار آویخته شد. 

ایران: فراخوان برای نجات ۱۰ زندانی در آستانه اعدام

مقاومت ایران ارگانهای بین‌المللی مدافع حقوق‌بشر را به اقدام فوری برای نجات جان ۱۰ زندانی که در زندانهای قزل‌حصار کرج و زاهدان برای اجرای حکم ضدانسانی اعدام به سلولهای انفرادی منتقل شده‌اند، فرا می‌خواند.
دژخیمان رژیم روز یکشنبه ۵ اردیبهشت (۲۴ آوریل) هفت زندانی محکوم به اعدام را در زندان قزل‌حصار برای اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی منتقل کردند.
سه زندانی محکوم به اعدام دیگر در زندان مرکزی زاهدان برای چندمین بار به‌منظور اجرای حکم به سلولهای انفرادی منتقل شدند. انتقال زندانیان به بند قرنطینه که ویژه زندانیان در آستانه اعدام است یا بردن آنها پای چوبه‌های دار برای دیدن صحنه اعدام دیگر زندانیان یک روش معمول برای اعمال فشار و شکنجه روانی بر زندانیان در زندانهای قرون‌وسطایی نظام ولایت فقیه است.
آخوند صادق لاریجانی سرکرده قضاییه رژیم روز ۳۰فروردین در دفاع از مجازات اعدام گفت: «در قوانین جمهوری اسلامی اعدام برای قتل نداریم بلکه این قصاص است که نوعی حق است». آخوند روحانی رئیس‌جمهور به‌اصطلاح میانه‌رو این رژیم نیز که مجازات مرگ را «فرامین الهی» و «قوانین پارلمان که به مردم تعلق دارد» توصیف کرده است.
موج اعدامها به‌ویژه اعدام جوانان نشانگر وحشت سران رژیم از نارضایتی و اعتراضات فزاینده مردم به جان آمده ایران به‌خصوص میلیونها جوانی است که از فقر و فساد و اعتیاد و بیکاری و دیگر معضلات اجتماعی که دستاورد حاکمیت ملاهاست به ستوه آمده‌اند و خواهان سرنگونی فاشیسم دینی حاکم بر ایران هستند.

اعدام یک زندانی در ساری و انتقال ۷ زندانی برای اعدام در کرج

دژخیمان خامنه‌ای ساعت 5 صبح امروز یکشنبه 5اردیبهشت، یک زندانی را در محوطه زندان ساری اعدام کردند. وی که ”ح – ح “معرفی شده، ۲۷ سال سن داشت.

هم‌چنین دژخیمان خامنه‌ای 7 زندانی را برای اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی زندان گوهردشت کرج منتقل کردند.

اعدام یک جوان زندانی در زندان مرکزی زاهدان

رژیم آخوندی روز شنبه 4اردیبهشت 95 یک زندانی 25ساله را در زندان مرکزی زاهدان به‌دار آویخت. این زندانی که جواد سنجی نام داشت مدت 5سال در بند هشت زندان مرکزی زاهدان محبوس بود.

رژیم آخوندی طی روزهای اخیر، مجدداً موجی از اعدام را در زندانهای مختلف از جمله مشهد، اصفهان، رشت، کرج و کاشمر به راه انداخته است.

این اعدامها برای ایجاد فضای رعب و وحشت و برای مقابله با فضای انفجاری جامعه است.

اعدام یک زندانی در زندان مرکزی بندر عباس

رژیم آخوندی یک زندانی را در زندان مرکزی بندرعباس به‌دار آویخت.
این زندانی که «ه -م» معرفی شده ۳۱ساله است و روز چهارشنبه اول اردیبهشت95 توسط دژخیمان خامنه‌ای اعدام شد.
سران رژیم آخوندی در هراس از خیزش ارتش بیکاران و گرسنگان و به‌منظور مهار اعتراضات اجتماعی هر روز بر ابعاد و دامنه سرکوب و کشتار می‌افزایند.
دبیر خانه شورای ملی مقاومت روز سه‌شنبه 31فروردین 95 طی اطلاعیه‌یی به اعدام 10 زندانی طی روزهای اخیر اشاره کرد و نوشت: ”رژیم ضدبشری آخوندی در فاصله روزهای ۲۶ تا ۲۸ فروردین همزمان با سفر موگرینی نماینده عالی اتحادیه اروپا به ایران ۱۰ زندانی را به چوبه‌های دار سپرد. سه تن از اعدام شدگان در روز ۲۸ فروردین در زندان مرکزی رشت و هفت زندانی از جمله دو زن در ۲۶ فروردین به‌طور جمعی در زندان مرکزی بیرجند بدار آویخته شدند. قبل از آن نیز در آستانه سفر نماینده اتحادیه اروپا و نخست‌وزیر ایتالیا 14 زندانی اعدام شده بودند “.

اعدام دو زندانی جوان در مشهد

رژیم آخوندی دو زندانی جوان را در مشهد به‌دار آویخت. این اعدامها روز یکشنبه 29فروردین 95 صورت گرفت. اسامی اعدام شدگان اعلام نشده است.
بنا‌به خبر دیگری حکم اعدام دو زندانی در استان البرز صادر شد. این زندانیان متهم هستند در درگیری مسلحانه با مأموران انتظامی یکی از آنها به نام جواد مرادی را کشته‌اند.

رژیم آخوندی 4زندانی را در زندان دستگرد اصفهان به‌دار آویخت.

به گزارش دریافتی اعدام این زندانیان روز یکشنبه 29 فروردین95 صورت گرفت.
اعدام شدگان عبارت بودند از مجتبی کاظمی، حمید شاهسوند، حمید مهدوی و یک زندانی دیگر که نامش اعلام نشده است.
دژخیمان خامنه‌ای طی روزهای شنبه و یکشنبه این هفته 10 زندانی را در بیرجند و رشت بدار آویختند. سه زندانی در زندان مرکزی رشت و 7 زندانی از جمله 2 زن در بیرجند حلق‌آویز شدند.

اعدام جمعی ۷ زندانی در بیرجند، ۲تن از اعدام شدگان زن بودند

رژیم ضدبشری آخوندی در یک اعدام جمعی جنایتکارانه، هفت زندانی را در زندان مرکزی بیرجند بدار آویخت. روز پنجشنبه26فروردین 95 پنج زندانی مرد و دو زندانی زن در بیرجند اعدام شدند. محمد نیازی اهل استان گلستان و محب رحمتی دو تن از اعدام شدگان هستند. اسامی و مشخصات سایر قربانیان مشخص نیست.

یک زن زندانی در زندان کاشمر بدار آویخته شد

بامداد پنجشنبه 26فروردین 95 رژیم آخوندی یک زن زندانی را در زندان کاشمر حلق‌آویز کرد. وی آمنه رضاییان نام داشت و 43ساله و اهل تایباد بود.
یک زن دیگر به نام خاور ب در زندان کاشمر با خطر اعدام قریب‌الوقوع روبه‌روست.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

دو میلیون و ۵۰۰ هزار زن جویای کار در فقر و بدبختی در نظام آخوندي

ايران - زنان- كارگر
سهیلا جلودار زاده دوشنبه 1تیر 94 طی مصاحبه‌یی در پاسخ به این پرسش که هم‌اکنون چه تعداد کارگر زن در کشور مشغول فعالیت هستند گفت: بر اساس آمارها تا چند سال قبل حدود ۳۰۰ هزار کارگر زن که تحت پوشش بیمه تأمین اجتماعی بودند در کشور مشغول بکار بودند اما هم‌اکنون تعداد آنها ۱۰۰ هزار نفر کاسته شده است.

این عضو سابق مجلس ارتجاع در خصوص وضعیت کارگران و تفاوت حقوقی بین کارگران زن و مرد در کارخانجات، افزود: در بسیاری از موارد تا یک سوم حداقل قانون کار هم به بانوان پرداخت نمی‌شود.

هم‌چنین معاون آخوند روحانی در امور زنان و خانواده نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات دانشگاهی در ایران را بیش از ۴۰ درصد اعلام کرد.
شهیندخت مولاوردی، روز یکشنبه ۱۵شهریور 94 اذعان کرد روند رو به رشد زنان سرپرست خانوار و زنانه شدن فقر جای چون و چرا برای قرار دادن این زنان در اولویت صف اشتغال نمی‌گذارد.
در روز 26مرداد 94 سیدحسن هفده تن معاون سرکرده وزارت کار دولت آخوند روحانی اعتراف کرد: نرخ مشارکت اقتصادی زنان حدود ۱۵درصد و نرخ بیکاری آنها نزدیک به ۳ برابر مردان است.
خبرگزاری مهر رژیم: بیکاری زنان دانشگاهی۳۱.۳ درصد شد؛ ۵.۷ میلیون تحصیل‌کرده در کنج خانه/ درس بخوانید تا بیکار شوید
27اردیبهشت 94 کارگزار رژیم کوروش پرند، معاون وزیر کار رژیم اعتراف کرد: بیکاری در میان زنان تحصیلکرده دو و نیم برابر مردان است و از هر سه زن تحصیل کرده یک زن بیکار است. پیش از این نیز سهیلا جلودارزاده، مشاور وزیر صنعت رژیم اعلام کرده بود به‌رغم این‌که زنان ۶۴ درصد فارغ‌التحصیلان در سراسر ایران را تشکیل می‌دهند، اما تنها درصد ناچیزی از آنان مشغول کار می‌شوند’.
علی ربیعی، وزیر تعاون آخوند روحانی ۲۲ فروردین گفته بود که نرخ بیکاری زنان دو برابر مردان است و کار زنان به سمت فصلی شدن رفته است.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۵, یکشنبه

اول ارديبهشت59 خاموشي سهراب، بوي هجرت مي آيد بايد امشب بروم

حرفها دارم / با تو ای مرغی که می‌خوانی نهان از چشم / و زمان را با صدایت می‌گشایی

ايران- سهراب سپهری در مهرماه 1307 در کاشان متولد شد و قبل از کودتای 28مرداد، در خرداد 1332 دوره نقاشی دانشکده هنرهای زیبا را به پایان رسانید.

سهراب ابتدا در دهه 1330 به‌عنوان نقاشی نوپرداز به شهرت رسید، کار شعر را هم از همان ایام آغاز کرده بود. نخستین مجموعه شعر او ”مرگ رنگ“ در سال 1330 به چاپ رسید.

علاقه سهراب به شعر و نقاشی به موازات هم رشد یافت، چنان‌که پا به ‏پای مجموعه شعرهایی که از او به چاپ می‏رسید، نمایشگاههای نقاشی او هم در گوشه و کنار تهران برپا می‏شد و او گاهی در کنار این نمایشگاه‏‌ها، شب شعری هم ترتیب می‏داد.

سهراب سفرهای زیادی به شرق و اروپا داشت و به شهرهایی چون رم، آتن، پاریس، قاهره، هند و توکیو مسافرت کرده بود و با مکاتب فلسفی و فکر و اندیشه در این دیارها آشنا شد. توجه او به طبیعت، هم در نقاشی و هم در شعر کاملاً پیداست.

علاقه سهراب به هنر و مکتب‏های فلسفی شرق دور، معروف است. این علاقه را وی با آگاهی توأم کرده بود. او به مطالعه در فلسفه و ادیان، بسیار علاقه‌مند بود.

سهراب ابتدا در دهه 1330 به‌عنوان نقاشی نوپرداز به شهرت رسید، کار شعر را هم از همان ایام آغاز کرده بود. نخستین مجموعه شعر او ”مرگ رنگ“ در سال 1330 به چاپ رسید.

”زندگی خواب‏ها“ را در سال 1332 و ”آوار آفتاب“ و ”شرق اندوه“ هر دو را به سال 1340 عرضه کرد. در این مجموعه‌های نخستین او گه‌گاه طنین صدای نیمایوشیج به گوش می‏رسید؛ اما مجموعه‌های بعدی یعنی ”صدای پای آب“’، ”’مسافر“ و به‌ویژه ”حجم سبز“ که در سال 1346 انتشار یافت، هیچ صدایی جز صدای آشنای خود او نیست؛ هر چند در واپسین شعرهای سپهری رنگی از زبان اندیشه فروغ دیده می‌شود.

مجموعه‌این هفت کتاب به همراه یک کتاب دیگر او به نام ”ما هیچ، ما نگاه“، که قبلاً نیز منتشر شده بود، در سال 1356 یک جا در مجموعه‌یی با عنوان “هشت کتاب“ به چاپ رسید که بعد از آن بارها تجدید چاپ شده است.

سهراب سپهری در میان انبوه شاعران نیمایی پیش از انقلاب، شاعری استثنایی بود که از همه جنجال‏های آن ایام پا کنار کشید. او برای بسیاری، بهترین نمونه یک هنرمند واقعی بود. انسانی وارسته که به استعداد و توانایی ذاتی خویش تکیه داشت، تنها زیست و در این تنهایی از نیرنگ، دورویی و تقلب دور بود. گویی تمام فضیلت‏های یک هنرمند اصیل و نجیب ایرانی را در خود داشت.

سهراب سپهری روز اول اردیبهشت ماه 1359 در اثر ابتلای به بیماری سرطان خون درگذشت. شاعری که شعر وی حاوی فضیلت‏های گم شده انسانی است.

از یک پنجره تا رستاخیز حادثه

از پشت یک یا دو پنجره که به جاده، به درختان و به شاخساران در نیایش «هشت کتاب» نگاه کنی، در یادداشتهای آنی و لحظه‌ای‌ات می‌نویسی که: شعر سهراب پاسخ عاجل به حادثه نیست! این نگاه، عجولانه و نرسیدن به بلوغ فکر است و از درختان باغ، میوه کال چیدن.
در سال هزار و سیصد و سی، «مرگ رنگ»، پاسخ عاجل سهراب به حادثه نبود. صدور شناسنامه فکری بود در گواهی‌خانه بامدادی از تاریخچه زمان. میلاد حضوری بود و پاسخ به رسالت سؤالی که «خانه دوست کجاست؟» این پرسش و این آغاز را «در فلق بود که پرسید سوار»...

کتاب «مرگ رنگ»، تجربه‌های شعری سهراب و قدم زدن در باغ تصویرها و وزنهای نیمایی است. در این کتاب، هنوز باد‌های اساطیری، درختان فکر و نگاه و تخیل سهراب را دچار تلاطم و جنبش‌های خیال‌انگیز و توفانی نکرده‌اند: «می‌خروشد دریا / هیچ‌کس نیست به ساحل پیدا / مانده بر ساحل / قایقی ریخته شب در سر او / پیکرش راز رهی ناروشن / برده در تلخی ادراک فرو. / موجی آشفته فرا می‌رسد از راه که گوید با ما / قصه یک شب توفانی را». (از شعر سرگذشت)

«مرگ رنگ» سهراب، با زنده شدن و بیداری پرسشی، بسته می‌شود و پنجره‌ای گشوده و زمانی دیگر آغاز می‌گردد: «شب از وحشت گرانبار است / جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بیدار: / چه دیگر طرح می‌ریزد فریب زیست / در این خلوت که حیرت، نقش دیوار است؟» (از شعر وهم)

«حرفها دارم / با تو ای مرغی که می‌خوانی نهان از چشم / و زمان را با صدایت می‌گشایی / و نشاط زندگی را از کف من می‌ربایی». (از شعر با مرغ پنهان)
کرهای سهراب، از دهلیزهای وحشت و زهرخندهای زمانه، یادداشت و نشانه‌ها برمی‌دارند. این‌ نشانه‌ها، بارقه‌ها و صاعقه‌های کشف «فریب زیست» هستند. این رفت و آمدها، این گشت و تماشاها، این کشف و شهودها، آینه‌ای برابر منجلاب وحشت و زهرخندهای زمانه می‌گذارند و به رستاخیز حادثه‌ای می‌انجامند: «از پی نابودی‌ام، دیری‌ست / زهر می‌ریزد به رگ‌های خود این جادوی بی‌آزرم... / نقشه‌های او چه بی‌حاصل / او نمی‌داند که روییده است / هستی پر بار من در منجلاب زهر / و نمی‌داند که من در زهر می‌شویم / پیکر هر گریه، هر خنده / در نم زهر است کرم فکر من زنده / در زمین زهر، می‌روید گیاه تلخ شعر من». (از شعر سرود زهر)
احمد شاملو در «حرفهای شاعر» ـ مصاحبه با مجله فردوسی، 1345 ـ می‌گوید: «نثر، عکس سیاه و سفید است؛ نظم، عکس رنگین. آنگاه به نقاشی می‌رسیم که شعر است».

در شعر سهراب: عناصر طبیعت در شعر جریان دارند. / اشیاء و رنگها آمیخته با حواس پنجگانه آدمی‌اند و حسّ‌آمی‌زند. / نگرش اسطوره‌ای و عرفانی لطیفی، شاعر را به شناخت اجزای حیات می‌برد. این نگرش، به همه‌چیز معنا و رسالت می‌بخشد. / گاه در شعر سهراب شاهد «بی‌وزنی» هستیم. بی‌وزنی برای خالی شدن از «خود» تا شناختن «هستی» : «به سراغ من اگر می‌آیید، / پشت هیچستانم. / پشت هیچستان جایی است / که خبر آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک... / آدم این‌جا تنهاست / و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری‌ست». (واحه‌ای در لحظه)